January 17, 2016, 10:48 am
جمعی از هنرمندان ایرانی، در اقدامی قابلتوجه شهادت یک شهید مدافع حرم را تسلیت گفتند. پرویز پرستویی، رخشان بنیاعتماد، تهمینه میلانی، خسرو سینایی، رضا کیانیان حمید فرخنژاد، رویا تیموریان، مسعود رایگان، انسیه شاهحسینی، پریوش نظریه، مهتاب کرامتی، عبدالحسن برزیده، محمد باشهآهنگر، حسن پورشیرازی، جواد افشار، مهرداد صدیقیان، کوروش سلیمانی، سیدعلی صالحی، مالک حدپور سراج و... در طی تماسها و پیامهاي جداگانه، ضمن ابراز همدردی، شهادت سعید سیاح طاهری را به خانواده این شهید فرهنگی تسلیت گفتند. سعید سیاح طاهری، از جانبازان مخلص هشت سال دفاعمقدس بود که با دبیری و بنیانگذاری خودجوش جشنواره دانشآموزی فیلم دفاعمقدس و با یاری هنرمندان معروف سینما و نیز یادگاران دوران جنگ، در طی نه دوره، بیش از سیصد هزار دانشآموز و معلم مناطق روستایی و پیرامونی در شهرهای محروم را با سبکی شاد و جدید با حماسه مقاومتهای مردمی جنگ آشنا مينمود. از دیگر فعالیتهای این شهید برگزاری مسابقات کتابخوانی دفاعمقدس، در بین اقشار مختلف، همچون معلمان پنج استان خوزستان، ایلام، بوشهر، سیستان و بلوچستان و هرمزگان و نیز زندانیان و دیگر گروههای اجتماعی همانند پرستاران و میهمانداران هواپیما بود که به دلیل غیررسمی بودن و بکارگیری شیوههاي نوین، بسیار تاثیرگذار بودند. این هنرمندان که در همین جشنوارهها حضور فعال داشتهاند، در تماسهای خود ازدست دادن چنین رادمردخالص و بیادعا را برای ایران و ایرانی ضایعه ای جبرانناپذیر دانستهاند. و از خاطرات خوش دوران آشنایی و زحمات ایشان یاد کردند. وحید جلیلی از بنیانگذاران جشنواره عمار نیز در طی مصاحبهای در این رابطه اعلام نمود، که براساس ابتکار و تجربه جشنواره دانشآموزی فیلم دفاعمقدس و این شهید والامقام بود که ایده اولیه جشنواره عمار برای پخش و نمایش فیلم در نقاط سراسری کشور ایجاد گردید. لازم به ذکر است که شهید سعید سیاح طاهری پس از انجام مسابقه مردمی کتابهای (من زندهام) و (نوشتم تا بماند) در بین سه هزار معلمان شهرستانهای آبادان و اروندکنار و اهدای جوایز مربوطه، با وجود جانبازی و نقص عضو، به صورت داوطلبانه و هیچگونه سمت رسمی به سوریه رفته و در حلب به دست گروه داعش به شهادت رسید. مراسم تشییع و خاکسپاری این شهید با حضور تعدادی از هنرمندان و دیگر اقشار مردم، فردا در زادگاهش آبادان برگزار خواهد شد. |
|
↧
↧
January 22, 2016, 10:05 pm
آیین اختتامیه و اجلاسیه پایانی کنگره ملی دو هزار شهید هنرمند پنجشنبهشب گذشته با حضور مقامات لشگری و کشور - شخصیتهای فرهنگی و اجتماعی - هنرمندان رشتههای مختلف - خانوادههای معزز شهدا و اصحاب رسانه در تالار اندیشه حوزه هنری تهران برگزار شد. این مراسم با حضور سردارمحمدرضا نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین - علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی - حجت الاسلام والمسلمین علوی وزیر اطلاعات - سیدمحمد حسینی وزیر اسبق ارشاد - سردار جزایری معاون فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح - سردار آزادی معاون فرهنگی سازمان بسیج، سردار کارگر رئیس بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاعمقدس، محمد خزاعی - دکتر غلامرضا منتظری رئیس سازمان بسیج هنرمندان، دکتر محمود صلاحی رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران، محسن مؤمنیشریف رئیس حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، دکتر محمود عاطفی رئیس بسیج سازمان صداوسیما، دکتر حسین قنادیان - مجید رجبیمعمار مدیرعامل خانه هنرمندان و گلعلی بابابی - چهرههای مطرح هنرمندان: رضا میرکریمی، رسول صدرعاملی، بهرام عظیمی، علی رویینتن، بهرام عظیمی، محمدهادی منبتی، غلامرضا موسوی - حسن فتحی - محسن علیاکبری - محمدحسین نیرومند - هارون یشایایی - عزیزالله حمیدنژاد - علیرضا داوودنژاد - سیدرحیم حسینی - علیرضا قزوه، ابراهیم آبادی، ناصر اسدی، علیرضا پاشایی - محبوبه معراجیپور، کامران پارسینژاد و نصرالله قادری از جمله هنرمندان حاضر در این مراسم بودند. محمد خزاعی دبیرکنگره دو هزار شهید هنرمند به جای سخنرانی رسمی و معمول نامهای را خطاب به شهدا قرائت کرد. در بخشي از متن نامه خزاعی آمده بود: «سلام ابوذر / سلام احسان / سلام حسن سلام سیدمرتضی سید اهل قلم همه خوش آمدید. سلام همهی بچههای خوب سرزمین من ایران. راستش، در این لحظه، که این نامه را میخوانم از شما چه پنهان؛ شرمسارم. شرمساریم که بعد از سالها به یادتان افتاده ایم. اما باید اقرار ميکنم هرچند دیر، ولی تجربهاي باشکوه و بينظیری بود. با دم مسیحایی نام و یادتان و عزم به جای مانده از مردان سالهاي دور، سالهاي جنگ. که کنارمان بودند، هستند و همراه شدند با قافله شما» در بخش ديگري از اين نامه آمده بود «شاید، رمز و راز این کلام رهبرِ جانبازمان همین باشد که: «زنده نگهداشتن یاد شهدا کم از مقام شهادت نیست» اما شرمساری من از جنس دیگری است. چند وقت پیش، برای تشییع شهیدی به شهری کوچک سفر کرده بودم. تابوت را گشودند تا مادرش بعدِ سیسال به جسمِ مطهرش سلام کند. ناگهان همین احساس سراغم آمد که امروز گریبانم را گرفته است. انگار در تصورش نمیگنجید استخوانهای پسرش حالا اندازهی قنداقی شدهاند. نجوا ميکرد؛ خدایا این همان پسرِ رشیدِ من است که قدم به قدش نمیرسید؟ خدایا دوری سی ساله چقدر کوچیک و نحیفش کرده است؟ بگذار همهچیز را از نو شروع کنم. پسرانِ هنرمند سرزمینام سلام. شیدائیان وادی شوریدگی و شیدایی سلام. شرمنده شمائیم که این همه سال، عزت و عظمت نامتان و چتر پربرکت یادتان در لابلای روزمرگیها، لذتها و محنتهاي حقیرمان گم شده است. یادمان رفته بود که در شبهاي ظلمانی و در فراسوی ابرهای تیره، ستارگان نورانی آسمان مان را آراستهاند. اي شهیدان، اکنون، بیش از هر زمانی دوری تان رنجمان ميدهد. قرارمان این نبود تا حتما،کنگرهای باشد تا میزبانیمان کنید. بيگمان، شما هنرتان را به کمال آفریدید. با مشق شیدایی و با نغمههاي عاشقانه، پرواز را تا مدار نور ترنم کردید و اینک، ملکوتیان جاودانه صحنهاید. و ما بازماندگان قافله... حالا نوبت ماست. نوبت ما که اگر هنری نداریم لااقل، خاطرهی هنر شما را در جانمان به یادگار جاری سازیم. بگذار جور دیگری بگویم؛ برای شهیدان هنرمندمان چه کردهایم؟ بگذارید از سمت دیگری به خودم نهیب بزنم. به همهی کسانی که عاشقانه پای در راه یاد شهیدان گذاشتهاند به تبع از رهبر عزیزمان نویدی بدهم. شما که اکنون در این سالن به میهمانی فرزندان و برادرانتان آمدهاید؛ شما که روز و شب میکوشید عطر شهدا از دامنهی دماوند دور نشود، شما که خیابان دلتان را، به رایحه شهیدان خوش عطرآگین کردهاید، شما که نام شهید را با خورشید آغاز میکنید، خود در رکاب شهیدانید! اما، دردهای بيشماری در دلمان مانده است. با اینکه شاهراهی که شماها ترسیم کردهاید امروز، ژرفای خاورمیانه را در نوردیده، تا قلب لبنان، سوریه، عراق، یمن، بحرین و قارهها و کهکشانها کشیده شده و هنوز، سفیرانی از سوی شما، در جامه حافظان و مدافعان حرم قدسی به دیارتان کوچ ميکنند ما ولی در کشاکش کشمکشهاي بیهوده دنیایی، در شبیخون هجمههاي نفوذ دشمنان، هنرمندان ما که قرار بود روزی وارثان شما باشند برخی بر پای ایمانشان لرزیدند، برخی در خلوت عافیت غنودند و البته، ماندند بر سر قرار، مردانی که ره توشه از مکتب شما گرفتهاند. هرچند، در فضای غبارآلود و سیاست زده شهرمان، انزوای هنرمندان متعهد، چندان نشانه خوبی نیست. ولی خرسندیم که سایه مبارک رهبری بزرگ همچون ابر رحمتی بر سر ما گسترده است، در رخوت و غفلت برخی مدیرانمان، عدهای در آغوش شبکههاي رنگارنگ شهر فرنگ فرو ميروند و کسانی هم، ژست افتخارشان، آلبوم عکسهاي یادگاری فرشهاي قرمز میهمانیهاي اغیار است.» پس از ارائه گزارش از فعالیت کنگره توسط ویدیو کلیپ سردار نقدی رئیس سازمان بسیج مستضفعان با عرض تسلیت به مناسبت رحلت شهادتگونه حضرت فاطمه معصومه(س) سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: بزرگداشت یاد و خاطره ۲ هزار شهید هنرمند فرصتی است برای بهرهگیری هرچه بیشتر و بهتر شناختن و بیشتر شناساندن آنهایی که هنر را با وصال حق به اوج کمال رساندند. دورد بر خوشنویسانی که با خامهای از عزت رسالت خود را به ثبت رساندن و از خون مطهر خویش کتاب عشق را بر لوح دل نسلها نگاشتند. سلام بر صورتگرانی که زیباترین جلوههای حیات را در لحظه نظر به جمال جمیل به رنگ خدا بر بوم جام حقجویان به تصویر کشیدند. وی در ادامه گفت: فیلمبردارانی که در قاب دوربین، خدا را دیدند از خود بیخود گشته و دلباخته او به سویش پر کشیدند. عکاسانی که از دریچه دوربین از دنیای مادهگرا دل شستند و به سوی هستی و اخلاص بال گشودند. شاعرانی که قصیده پرشور حماسی خود را در پیشگاه امام عصر به آخر رساندند. نغمهسرایانی که آهنگ خوش زمزمه «یا حسین» را بر بال ملائک در هم آمیختند سلام بر همه مردان خدا که شهادت را فراتر از هر هنر برگزیدند و در این بزم باشکوه ما را از اوج قلههای کمال فرا خواندند که شراب آن بیداری است و طعام آن فضل الهی است. سردار نقدی در ادامه به این مهم تأکید کرد که این مراسم را مجلس ترحیم فرض نکنیم تا عکس شهدا را بکشیم و بالعکس شهدا عمل کنیم. بیاید با نیت به محیط مطهر وارد شویم و با آن همنشینان پروردگار، میثاق دوباره ببنیدیم.اي کاش میتوانستیم از زبان شهدا سخن بگوییم اما بهره ما از این میهمانی چیست؟ شهدا پاسخ میدهند سخنگوی بلیغی داشتیم که همه حرف ما را با جملاتی کوتاه و قصار به شما گفته است. پیام امام عرشی را بازخوانی کنید پیر مرادی که سوخت تا شمع محفل بشر باشد. هنری زیبا و پاک که بنده سرمایهداری مدرن و کمونیست نباشد منظور نظر امام است. اسلام بدون سازش مدنظر امام راحل بود و نه اسلام آمریکایی. هنری که پشت صحنه کودکان غزه و یمن را میبیند و جنایت آلسعود را به تصویر میکشد. هنر در عرفان اسلامی تجسم و به تصویر کشیدن تلخکامی و گرسنگان قدرت و پول است. هنری که در قید و بند مادی است و به اسارت شیطان منجر میشود هنر مدنظر امام نبود. امام فرمود تنها باید به هنری بپردازیم که ستیز با غرب و شرق را بیاموزد و از آن حسین فهمیده، بهنام محمدی و نادر مهدوی میپرورد که با قایقی کوچک به جنگ ناوها میرود. بنابراین گزارش بعد از صحبتهای سردار نقدی از خانوادههای معزز شهدا در بخشهای مختلف کنگره تقدیر به عمل آمد. در بخش دیگری از آیین اختتامیه کنگره ملی ۲ هزار شهید هنرمند «حامد زمانی» ترانهای را که به سفارش کنگره آماده کرده بود، خواند برپایه این گزارش در این مراسم از ۳۰ شهید هنرمند با حضور خانوادههایشان تجلیل به عمل آمد. در ادامه مراسم حجتالاسلام والمسلمین علوی وزیر اطلاعات به جمع حاضران در تالار اندیشه پیوست. و سپس از هنرمندانی که کتابهایی با موضوع شهدای هنرمند آماده کرده بودند دعوت به عمل آمد تا درباره کتابها صحبت کنند. ۳۰ جلد کتاب با موضوع شهدای هنرمند در دست آمادهسازی است که ۱۲ جلد آن نگارش آن پایان رسیده و به زودی در بازار کتاب ارائه میشود. گلعلی بابایی، محبوبه معراجیپور، پارسینژاد و نصرالله قادری از جمله اين نويسندگان بودند. |
|
↧
January 23, 2016, 9:53 am
اگر اشتباه نكنم، آخرين روزهاي ديماه سال ۸۲ بود. يكي از دوستان تماسي گرفت و از برگزاري يك كنسرت باشكوه خبر داد. توضيح داد و دست آخر هم گفت: «هستي؟» و من هم پاسخش دادم و به تالار وزارت كشور رفتم. عنصر كوچكي از اتفاق بزرگي كه قرار بود در آن سالن رخ بدهد بودم. دو شبانهروز بيخوابي و دست آخر هم همه چيز مهيا شد تا جمعيت داغديده و البته مشتاق به سالن وزارت كشور بيايد تا «همنوا با بم» صداي آواز استاد و ساز اساتيد ديگر را بشنوند. سه شب متوالي ميهمان هنر استاداني بوديم كه شبهاي زمستاني را برايمان گرم كرده بودند. آن شبها اولين برخوردهاي «خيلي نزديك» من با استاد آواز ايران بود. كسي كه به شدت «قانونمند» بود و حتي بر كوچكترين موارد و مسائل هم دقت نظر داشت. قانونِ نظم در كنسرتي كه پس از سالها قرار بود در فضاي موسيقي كشور بدرخشد و همينطور هم شد. اما چند سال بعد، همه آن شخصيت بزرگ در ذهن و دلم فرو ريخت. مرد قانونمندِ آوازِ ايراني به يكباره كسي شد كه نميشناختمش. انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ بهانهاي شد تا «شجريان» موسيقي «ايراني»، حرفهاي «خارجي» بزند. استاد، در روزهاي گرد و غبار فتنه، كت و شلوار و كراواتش را پوشيد و به سمت غرب قدم برداشت. توهمات دوستان سياسي، روي او هم اثر گذاشت و عجيب آنكه حرفهايش را براي دل خنك كردن «خارجي»ها به بزم دشمنان ملت ايران برد. مصاحبههاي گوناگون با بيبیسی فارسی، صدای آمریکا، سیانان، تلویزیون استرالیا و... هركدام تصويري تيرهتر را از استاد ارائه ميداد. مردي كه اول دولت را نشانه گرفت، بعد امام، نظام و انقلاب و دست آخر هم تيري به سمت «اسلام» پرتاب كرد. از قاري قرآن و شهره به «ربنا» بعيد بود، اما افسوس كه واقعيت داشت. او از «تفنگت را زمين بگذار» گفت و خواند، اما تفنگ او رو به همه ارزشها گرفته شده بود و «رگبار» واژهها بود كه شليك ميشد. اما هفته گذشته اتفاقاتي رخ داد كه باعث شد باز هم نام او بر سر زبانها بيفتد. سخناني كه نميتوان در مورد آن به نتيجه درستي رسيد. آيا اين همان شجرياني بود كه سال ۸۸ به بعد مواضع «افراطي» داشت؟ باز هم باورپذير نبود. اين سخنان آنچنان با مواضع وي در سالهاي قبل در تضاد است كه شايد نياز باشد به هركدام به صورت جدا و تفكيك شده بپردازيم. «در این مدت ایرادهایی به خانه موسیقی وارد شده و میگویند شورای عالی و هیأتمدیره غیرقانونی است که این موضوع به هیچ عنوان صحت ندارد. همه چیز قانونی است و حقوقدانان نیز بر این موضوع صحه میگذارند که فعالیت هیأتمدیره و شورای عالی تا اسفندماه سال ۹۴ قانونی است و در این تاریخ باید دوباره انتخابات برگزار و شورای عالی و هیأتمدیره جدید انتخاب شود. من بیش از هر کس دیگری در این زمینه تحقیق کردهام. به نظر میرسد گاهی در طرح این مسائل، برخی غرضورزیهای شخصی وجود دارد که باعث تأسف است.» استاد در اين سخنان خود به وضوح بر قانون تاكيد ميكنند و همه چيز را قانوني ميدانند. ضمن آنكه براي تثبيت سخنان خود به كارشناسي حقوقدانان ميپردازند. حال سوال اين است كه آيا در سال ۸۸ قانون متر و معيار نبود؟ آيا آن موقع حقوقدانان و فقهاي شوراي نگهبان بر سلامت انتخابات صحه نگذاشتند؟ آيا آن زمان برخي غرضورزي و كينه برخيها از شخص خاصي باعث نشد كه امنيت ايران به خطر بيفتد؟ آيا آن موقع اردوكشيهاي خياباني كار قانوني بود؟ آيا اينها باعث تاسف نبوده و نيست؟ پاسخ استاد براي اين سوالها لازم است كه هرچه باشد توجيهي براي رفتارهاي وي نيست. «شما وقتی میخواهید مسألهای را نقد کنید، باید آداب نقد را بجا بیاورید. اگر عضو خانه موسیقی هستید و خودتان را جزو خانوادهی موسیقی میدانید، چرا نقدهایتان را رسانهای میکنید؟ کسی که انتقاداتش را بدون آنکه ابتدا در خود خانه مطرح کند، رسانهای میکند، مصلح نیست.» بياييد اين جملات را بازطراحي كنيم: «شما وقتی میخواهید مسألهای را نقد کنید، باید آداب نقد را بجا بیاورید. اگر عضو ايران هستید و خودتان را جزو خانوادهی ملت ايران میدانید، چرا نقدهایتان را رسانهای میکنید؟ کسی که انتقاداتش را بدون آنکه ابتدا در خود خانه مطرح کند، رسانهای میکند، مصلح نیست» عجب كه اين سخنان چقدر به اظهارات تند استاد ميچسبد. اظهاراتي كه در مصاحبههاي رنگارنگ يك به يك رونمايي ميشدند و شجريانِ ايراني، از اينكه در رسانههاي دشمن نقشي ايفا كند، ابايي نداشت. همين نقد را چند سال پيش محمدرضاي لطفي عزيز به دوست دوران گذشتهاش داشت «امروز من شخصاً نمیفهمم شجریان به عنوان یک موزیسین موفق که این همه کنسرت داده و کار تولید کرده و آثارش در رادیو و تلویزیون پخش شده و بیش از ۳۰۰ کنسرت خارج از کشور داشته، چرا اکنون اعتراض میکند؟ من این را نمیفهمم. یک وقت شما را برای سالیان دراز محروم کردهاند و با کلی بدبختی یک کنسرت برگزار میکنید و هزارگونه مشکل دارید و اعتراض میکنید؛ اگر چنین شخصی بخواهد بر روی این مسائل صحبت کند قابل فهم است... ضمن اینکه من اصلا دوست ندارم هنرمندانمان تریبون خودشان را از داخل به خارج از کشور ببرند. به همین دلیل شخص من هرگز با بیبیسی مصاحبه نکردهام. با صدای آمریکا در طول ۲۵ سال فعالیتم در خارج از کشور به طور مشروط مصاحبه کردهام... بیبیسی، صدای آمریکا، رادیو بینالمللی فرانسه و یا سایر رسانههای آنطرفی در ۱۰ سال اخیر مواضع اپوزیسیون به ایران دارند و گاهی اوقات نیز کار را به براندازی حکومت نیز میکشانند. این را ما امروز به طور رسمی میدانیم و آخرین صحبتهای وزیر امور خارجه انگلستان همه موید این رویکرد آنها است. طبیعی است وقتی امروز رسانههای آنطرفی این امکان را به یک هنرمند میدهند تا بیاید در بیبیسی صحبت کند، حتماً باید در درجه اول اپوزیسیون یا نیمچه اپوزیسیون باشد... من حق دارم دوست نداشته باشم به عنوان یک هنرمند در صدای آمریکا و بیبیسی انگلستان که به عنوان دو ارگان دولتی مشغول فعالیت هستند، حرف بزنم. من حتی اگر هزار مشکل در ایران داشته باشم ترجیح نمیدهم هرگز در تریبونهایی که قصد اصلاح و کمک به مردم ایران را ندارند همصدا شوم.» حال سوال اين است كسي كه حرف خانه را به بيرون برد و از هرچه دلش خواست گفت و به ايران و اسلام و انقلاب تاخت، مصلح بود؟ «در میان این انتقادها بهنظر میرسد، برخی میخواهند با مطرح کردن نامشان در رسانهها، خودشان را بزرگ کنند که اتفاقا این اقدام کاملا به ضررشان است. برخیها یک جانبه قضاوت میکنند و بعد هم آن را رسانهای میکنند. در حالی که حتی حاضر نیستند به دعوت خانه موسیقی برای حضور در جلسهی نقد پاسخ دهند. اگر مشکلی دارید بیایید و همین جا پاسخ خود را بگیرید.» نام شجريان بزرگ است، همانطور كه نام افرادي نظير حسین علیزاده، کامبیز روشنروان و... بزرگ است. اما آيا شما و امثال شما در سال ۸۸ از همين ابزار استفاده نكرديد؟ شما يكطرفه به قاضي نرفتيد؟ همفكرهاي شما در سال ۸۸ توهمات خود را رسانهاي و خياباني نكردند؟ مگر در سال ۸۸ از معترضان دعوت نشد تا بيايند و هرآنچه دل تنگشان ميخواهد در مقابل عاليترين مقام اين مملكت بگويند؟ خروجي آن جلسه و جلساتي از اين دست چه بود؟ چرا آنها نيامدند تا اگر مشكلي داشتند پاسخي بگيرند؟ و چرا شما از چنين افراد قانونندان و قانونشكني حمايت كرديد؟ يا شما هم مثل آنها یک جانبه قضاوت كرديد يا اساسا مسئله قضاوت نبود و غرضورزي در كار بود. چگونه ميشود كه امسال، باز هم به صورت يكجانبه شما و مجموعه تحت نظرتان را كاملا قانوني ميدانيد و ميگوييد «اگر مشکلی دارید بیایید و همین جا پاسخ خود را بگیرید» اما آنها كه در سال ۸۸ مشكلآفرين بودند، نه تنها نيامدند كه از راهها و فرجههاي قانوني استفاده نكردند؟ شما چرا قانونهاي اين مملكت را زير پا گذاشتيد و ابايي هم از آن نداشتيد و مدعي بودید من راه خودم را ميروم و آنها... «بیان این مطالب میتواند از طرف خانه مورد پیگرد قانونی قرار گیرد. تمام این موارد جواب دارد و اگر خانه موسیقی از طریق قانونی پیگیر باشد، بهراحتی میتواند این کار را انجام دهد. ما حرمت هنرمندان را نگاه میداریم؛ اما بهشرط آنکه آبروی خودمان در خطر قرار نگیرد.» بيان مطالب شما چطور؟ نبايد مورد پيگرد قانوني قرار ميگرفت؟ اتفاقا اگر برخوردي هم با شما نشد به خاطر حرمتي بود كه جمهوري اسلامي برايتان قائل بود. دولت و نظام و مردمي كه شما به دين، آيين، انقلاب و همه ارزشهايش توهين كرديد، در مقابل سخنان و رفتار شما به خاطر خاطرات خوب گذشته سكوت كرد. مسئولانش هنوز هم كه هنوز است حرمت نگاه ميدارند، اما شما چه كرديد؟ شرمنده كه چنين مينويسيم، اما شما براي حرمتشكني و سنگ زدن به ديوار بلند انقلاب از نردبان هر بيسر و پايي بالا رفتيد. شما براي بزرگ شدن چنين نكرديد، اما نميتوانيم آن سخنان خلاف قانون و منطق را به پاي غرضورزي ننويسيم. «عملکرد ما کاملا شفاف است. برخی افراد سخنانی بیپایه و اساس را مطرح میکنند، بدون آنکه مدرکی برای آن داشته باشند و بدتر اینکه آنها را رسانهای میکنند که این اقدام به هیچ عنوان کار صحیحی نیست.» عملكرد شفاف شما را خودتان تائيد ميكنيد يا مراكز قانوني؟ اگر كسي مبادي قانوني شما را قبول نداشته باشد چه ميكنيد؟ سخنانشان بیپایه و اساس ميشود؟ اگر چنين است، شما براساس كدام پايه محكم و استواري و برچه اساسي آن همه تهمت را به جمهوري اسلامي نسبت داديد؟ كار شما صحيح بود؟ باز هم با عرض شرمندگي ما نميتوانيم از يكي از چهرههاي ماندگار موسيقي و هنر اين مملكت بپذيريم كه روي بامي بنشيند كه دو «هوا» داشته باشد. بعضي وقتها قانون برايش مهم باشد و برخي مواقع آنرا لگدمال كند. از غرضورزي بگويد و خودش چنين كند. از منطق، سند و مدرك بگويد و خودش به آنها وقعي ننهد. بيرون بردن حرف درون خانه را نكوهش كند و خودش نه تنها حرف را از در خانه بيرون ببرد كه از مرزهاي يك مملكت هم فراتر ببرد. كسي كه از مردم بگويد و خودش در آغوش دشمنان اين مردم قرار بگيرد. اينها از آدمي كه مويي سپيد كرده و در اين ملك و مملكت شهره شده است و هواداراني دارد، نه تنها بعيد است كه مايه خجالت است. ما به جاي شما خجالت ميكشيم. ما از بيان چنين مباحثي خجالت ميكشيم، اما واقعا ما به كدام ساز شما بايد برقصيم استاد؟! |
|
↧
January 24, 2016, 10:20 pm
زمانی شبکه نمایش خانگی حیاط خلوتی بود تا کارگردانهایی که دیگر بنا نداشتند با تلویزیون کار کنند شانس جذب مخاطب را برای آثار خود از طریق این رسانه محک بزنند. در ابتدا شبکه نمایش خانگی برای تلویزیون رقیب جدی محسوب نميشد. شاید به این جهت که خود فیلمسازان نیز آن تعهد و الزامی که برای کار با تلویزیون قائل بودند در آثار خود برای شبکه نمایش خانگی رعایت نميکردند، اما به مرور اوضاع تغییر کرده است. این روزها اما با توزیع سریال شهرزاد بار دیگر شبکه نمایش خانگی بر سر زبانها افتاده و تلویزیون رقیبی جدی در کنار خود احساس ميکند. رقیبی که اگر چه استفاده از آن برای مردم هزینه دارد اما ظاهراً بیش از سریالهاي تلویزیون مخاطب پیدا کرده است. اگر چه این روزها نقد سریال معمای شاه همهگیر و حتی حرفی تکراری شده اما شاید دلیل اصلی این اتفاق همزمانی پخش سریال شهرزاد در ژانر تاریخی با پخش سریال معمای شاه از تلویزیون است. این مسئله خود به خود باب قضاوت و مقایسه این دو را باز کرده است. مقایسهاي که اجتنابناپذیر به نظر ميرسد. سریال شهرزاد قصه عاشقانهاي را در بستر تاریخ معاصر ایران در دهه ۳۰ روایت ميکند و با این شعار که «در حوادث عشق اولین قربانی است» سعی در بیان روایت عاشقانه خود دارد. استفاده به جا از موسیقی و چهرهاي مثل محسن چاوشی در کنار پیوستهاي تبلیغاتی استاندارد و به روز، شهرزاد را حتی از دیگر سریالهاي شبکه نمایش خانگی نیز متمایز کرده است. اصلیترین ویژگی سریال شهرزاد که به نظر آن را از نمونههاي مشابه پیش مياندازد وجه قصهگو بودن است. مردم ایران نشان دادهاند که عاشق قصه شنیدن هستند. اتفاقاً به همین علت است که برخی سریالهاي تلویزیون که شاید از لحاظ کارگردانی قابل اعتنا نباشند اما فیلمنامه به نسبت قابل قبولی داشته باشند از جانب مردم استقبال ميشوند. مخاطب قصه شهرزاد را دنبال ميکند از آن جهت که تکلیفش مشخص است. کاراکترها را ميشناسد مشکل و سختیهاي قهرمان را لمس ميکند و خود را در موقعیت او قرار ميدهد. با او ميخندد و با او گریه ميکند. اتفاقی که در معمای شاه نميافتد و مخاطب با انبوهی از کاراکترها مواجه هست که به یکباره وارد قصه ميشوند و مخاطب هیچ اطلاعاتی از گذشته آنها و نسبت آنها با قصه ندارد. بنابراین او در انتظار قسمت بعد خواهد بود و حتی با این وجود که باید برای تماشای آن پول پرداخت کند اما از آن جهت که احترامش حفظ شده و فیلمساز برای او قصه ميگوید حاضر به پرداخت این هزینه ميشود. این در حالی است که مخاطب با تماشای معمای شاه نه تنها انتظار قسمت بعد را نميکشد بلکه برای فهم آن احتیاج دارد تا یک قسمت را چندبار ببیند و البته چند کتاب نیز در کنارش مطالعه کند تا شاید بتواند با کاراکترهاي فیلم ارتباط برقرار کند. به همین دلیل شاید تماشای برنامه شبهاي تاریخ که با حضور اساتید تاریخ پس از سریال پخش ميشود برای بسیاری از مخاطبان جذابتر است. شاید روایتی که سازندگان شهرزاد از کودتای ۲۸ مرداد دارند دارای اشکالاتی باشد و آن چنان که باید با واقعیت مطابقت ندارد با این حال از طرف دیگر ميتوان گفت این روایت آن قدر دراماتیزه شده است که باور مخاطب را بر ميانگیزد و هرگاه نام کودتای ۲۸ مرداد به گوشش ميخورد به یاد اتفاقات این فیلم و آثار و تبعات این کودتا و زمینههاي آن ميافتد. حال آنکه در سریال معمای شاه عظیمترین و عجیبترین اتفاقات تاریخ معاصر روایت ميشوند بدون آن که مخاطب لحظهاي از آنها را به خاطر بسپرد یا به خاطر بیاورد یا حتی گاهی اصلا متوجه شود شاهد چه رخدادی است! مواجهه سینما با تاریخ در کشور ما با وجود همه تجربههاي گذشته نشان ميدهد هنوز مردم و مخاطب عام به تماشای آثار داستانی در بستر تاریخ علاقه نشان ميدهند و برای آن حاضر به پرداخت هزینه هم هستند، اما به شرطی که واقعا پای قصه در میان باشد. (فردا) |
|
↧
January 24, 2016, 10:27 pm
طي چند روز گذشته تصویری به سرعت در شبکههای ارتباط موبایلی دست به دست شد. تصویری که نشان از حضور سالار عقیلی در استودیو شبکه «من و تو» داشت. این حضور به سبب نسبت مستقیم این شبکه به خاندان سلطنتی شاه سابق، به سرعت در تجانس با خوانندگی عقیلی برای تیتراژ «معمای شاه» قرار گرفت. گمانهزنیها و بحثهای عامیانه، فانتزی و مضحک درباره حذف تیتراژ این سریال به دلیل اقدام عقیلی، احتمال پناهندگی عقیلی و... آغاز شد. برخی رسانههای رسمی متأثر از این بحثهای عامهپسند به گفتوگو با همراهان او پرداختند و اعلام کردند که او صرفاً برای اعلام برنامههای کنسرت جدیدش راهی استودیو این شبکه سلطنتی شده است. هر چند این مسأله عمومیت اجتماعی گستردهای ندارد و مردم ایران طبق معمول به راحتی از کنار آن عبور میکنند اما درباره این موضوع چند نکته قابل بیان است: افکار عمومی عمدتاً سالار عقیلی را حسب تیپ ظاهری و نوع کلاس کاری و خاستگاهی که از آن برآمده و ظهور کرده میشناسند. عقیلی اما به سبب انتخاب مضامین خاص در نوع موسیقیهای خود و البته به سبب علاقه و استعدادی که در نهان خود داشت، خیلی زود به چهره محبوب تلویزیون ایران تبدیل شد و توانست در این مسیر به شهرت قابل توجهی برسد. او یکی از خوانندگان برجسته ایرانی در طراز ملی شد و تصمیم مدیران بر آن شد تا بسیاری از سمفونیهای ملی و وطنی با همراهی حنجره او پیش رود. عقیلی که فردی سختپسند، جزئینگر، دقیق و پر از ابراز سلیقه و پرستیژ در اجراها و تمرینهایش شناخته میشد، از جمله خوانندگانی بود که به دلیل حواشی بسیار کمرنگ و نزدیک به صفر خود همیشه مورد وثوق و حمایت جدی و ممتد دستگاههای دولتی و حاکمیتی بود. او که از ابتدای سالهای جوانی در نمایش طرازی فاخر و ماندگار از موسیقی اصیل ایرانی بسیاری از بزرگان و پیشکسوتان را همراهی میکرد، در مقایسه با عموم هنرمندان این عرصه کمتر گرفتار پیچ و خمهای دستوپا گیر و نفسگیر موسیقی، مجوز و... شد. به شکلی که جز چند مورد نادر، هرگاه او اراده برگزاری کنسرت داشت، بسیاری از سرمایهگذاران و مسئولان پای کار او میآمدند. برخی این تعبیر را داشتند که او تافتهای جدا بافته و فرزند محبوب برخی مسئولان شده است. عقیلی با تکیه بر استعداد خود که با کمک خانوادهاش هدایت شده بود و با حمایت دستگاهها توانست به شهرت نسبتاً خوبی دست یابد. اما حضور شب یکشنبه او در استودیوی یک شبکه با گرایش سیاسی سلطنتطلب در روزگاری که حرف از دموکراسی، آزادی و مدنیتزده میشود، معنای عجیبی داشت. آیا عقیلی به دنبال شهرتطلبی بوده است؟ آیا مشاوره برخی اطرافیان عقیلی باعث شده که او نیز به مانند برخی دیگر به تاکتیک آماتور «اپوزیسیوننمایی» تن دهد و موسیقی فاخر و راستقامت خود را به ورطه سیاست زدگی بکشاند؟ شاید عقیلی هیچ حرف سیاسی و زردی در این گفتوگو بر زبان نیاورد اما حضور در جمعی که شهره به رادیکالیسم زرد و دست چندم سیاسی هستند، قطعاً به محبوبیت او میان جمع زیادی از هواداران سابقاش ضربه خواهد زد. بسیاری بر این باورند که موقعیت سابق او این ارزیابی را میداد که او نیازی به این جنس مشهوریت و دیده شدن به این بها، نداشت و او در ارزیابی تبلیغاتی خود دچار یک خطای فاحش و هزینهدار شده است. آیا او باز هم هنرمند محبوب، بیحاشیه، ماندگار، فاخر و قابل اجماع عمومی خواهد بود یا محل قضاوتهای سیاسی قرار خواهد گرفت؟ عقیلی پا به عرصه خطرناکی گذاشته است، او در ابتدای راهی است که سرانجامش، از پیش مشخص است. سابقه قابلاعتنای عقیلی در توجه و علاقه به سرزمین به نام «ایران»، مسلما موجب تفاوت در نوع مواجهه با حرکت او میشود و عقیلی با سایر هنرمندان دستچندمی که این روزها هوای شبکههای فارسیزبان ماهوارهای میکنند کاملا متفاوت است. اما این سابقه درخشان امروز در تعارض با چنین حرکتی قرار گرفته است و این عقیلی است که مشخص میکند حرکت کوچک او، تغییر مسیر است یا یک اشتباه البته بزرگ استراتژیک؟ مروری چند ثانیهای بر وضعیت امروز شبکههای ماهوارهای سابق همچون «NITV، ITN، PMC و ...» که هر کدام برای مدتی بر سر زبانها افتاده بودند و امروز از طرف جامعه ایرانی رها شده محسوب میشوند، به راحتی سرنوشت «من و تو»ها را هم مشخص میکند. مرور وضعیت امروز آنانی که پس از انقلاب اسلامی از ایران خارج شدند و به عنوان خوانندگان لس آنجلسی در دورانی بر سر زبانها بودند و مقایسه ایشان با برخی هنرمندان جوان و بومی داخلی که امروز محبوبیت قابل توجهی میان مردم ایران دارند، پیامهای تلخی میتواند برای عقیلی داشته باشد. تمامی این ضدیتهای شعاری و هیجانی با طول عمر کم و زیادش به هر حال تاریخ انقضا دارد و تنها آنانی ماندگار شدند که با مردم ایران همراه بودند. این را میشود از تکثر درخواستها برای بازگشت به داخل نظام به راحتی دریافت. صلابت موسیقایی عقیلی و کارنامه شگفت او ماهیتاً در تعارض با جنس فعالیتهای رسانهای سرگرمیمحور زرد و امنیتی بود اما این جای ابهام دارد که چرا او به شیوه خوانندههای دست چندم که به بزک رقاصهها و ریتمهای سخیف شهرتی فصلی پیدا میکنند، عمل کرده است؟ شاید باید ترکیب مشاورانش را بازیابی کند. (تسنيم) |
|
↧
↧
January 26, 2016, 10:45 am
دومين نشست خبري دبير سيوچهارمين جشنواره فيلم فجر صبح روز گذشته در هتل لاله تهران برگزار شد. محمد حیدری در ابتدای این مراسم ضمن تبریک سال نو سینمای ایران گفت: امسال به بیشتر ژانرها در بخش مستند سودای سیمرغ و نگاه نو توجه شده و تلاش کردیم از تنوع آثار به لحاظ تنوع ساختار و موضوع توجه شود. وی افزود: در بخش داوریها در بخش سودای سیمرغ با توجه به حساسیتهايي که دارد سعی شد از طیفهاي مختلفی استفاده شود. وی ادامه داد: ماهیت اصلی این فیلمها و فیلمسازان کشورمان نشات گرفته از جریانات روز هستند. نوع محتوای آثار به این سمت و سو رفته که امسال هم سینمای داستانگو و هم سینمای اجتماعی را داریم. یعنی دیگر فیلمی به معنای سیاه نمایی در جشنواره وجود ندارد. به هر صورت فیلمساز وظیفه اصلی اش این است که فیلمش نشات گرفته از مسائل روز کشورش باشد. دبیر سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر تاکید کرد: از ابتدا در فراخوان اعلام کردیم جشنواره امسال بخش خارج از مسابقه ندارد و تنها مورد خارج از مسابقه مربوط به فیلم« یتیم خانه» ميشود که از ابتدا کارگردان و تهیه کننده این فیلم تقاضای حضور در بخش خارج از مسابقه را داشتند و بر این اساس فرم حضور در این رویداد را پر کردند و هیات انتخاب نیز این فیلم را برای خارج از مسابقه انتخاب کرد و در صورتجلسه نهایی هیات انتخاب به این مهم اشاره شده است. وی افزود: ما ظرفیت بیشتری نداریم که بتوانیم فیلمهاي دیگری را نمایش بدهیم. شما جدول نمایش فیلمها را اگر ببینید متوجه ميشوید که چقدر با دقت این اتفاق افتاده است. اولین سانس ۲ و نیم خواهد بود و چندین شب فیلمها را بعد از ساعت ۱۲ نمایش خواهیم داد. همچنین فیلمهايي که در جشنواره حضور نیافتند به معنی کمارزشی آنها نیست. حیدری در بخشی از این نشست با اشاره به اینکه رای هیئت داوران به خود فیلم بستگی دارد، اضافه کرد: هیئت داوران به کیفیت اصلی آثار توجه میکند، نه اینکه این اثر از جانب چه ارگان یا سازمانی مورد حمایت قرار گرفتهاست، همه ما میدانیم تمام آثاری که در سینمای ایران تولید میشوند، ارگانهای مختلف از آنها حمایت میکنند و پشت آنها هستند. در این شرایط ما از این سازمانها تشکر میکنیم که درکنار سینمای ایران ایستادهاند. دبیر سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در پاسخ به این سوال که آیا حضور نداشتن برخی از فیلمها در بخش ملی به دلیل حضور داشتن آنها در بخش بينالملل است گفت: تعداد آثاری که در جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کردند براساس نظر انتخاب هیات انتخاب بوده است و هیچ صحبتی درباره بخش بينالملل اتفاق نیفتاده است. وی ادامه داد: دوست داشتیم تعداد آثار بیشتر ميشد اما وقتی درباره کیفیت صحبت ميکنیم باید در یک جایی بایستیم. ميتوانست تا ۴۴ تا پیش برود ولی در مجموع هیچ صحبتی با بخش بينالملل نشده است و در آن بخش خود آقای میرکریمی تصمیم گیرنده هستند. حیدری درخصوص حضور منتقدان در بخش داوری گفت: ما هم استقبال کردیم که در بخش داوری از منتقدان استفاده کنیم. آنها قرار بود اسامی را به ما بگویند که این اتفاق نیفتاد. ما همه پیشنهادات را ميپذیریم اما در نهایت خودمان تصمیم ميگیریم که چه اتفاقی بیفتد. اسامی را هم اعلام کردیم اما به دلیل مشکلات شخصی و سفرهایشان نتوانستند در بخش داوری باشند. وي در خصوص انتقاداتی که به جشنواره فیلم فجر ميشود گفت: دلیل پشت پردهاي برای این انتقادات وجود ندارد. ما همیشه دربرابر تغییرات مقاومت ميکنیم. وی ادامه داد: امسال خیلی محکم پای همه قوانین و فراخوان هایمان ایستادهایم. وظیفهمان این است که به کسانی که انتقاد کردهاند و ميکنند، احترام بگذاریم. هر تغییری یک مقاومتی در برابرش وجود دارد. در جشنواره فیلم فجر همه تلاش ما این بوده است که تغییرات در راستای بهتر برگزار شدن جشنواره اتفاق بیفتد. دبیر جشنواره سی و چهارم فیلم فجر درباره حضور آثار فیلمها در شهرهای دیگر عنوان کرد: در دورههای گذشته همیشه مورد بحث و بررسی بوده است و ما علاقه زیادی داریم که این فیلمها در دیگر شهرها هم دیده شود اما بخشی از آن به موضوع مالی جشنواره بر میگردد و همچنین به تعامل میان مدیران نیز بستگی دارد. البته در این میان صاحبان آثار هم هستند که به دلیل اینکه تعداد اکرانها در جشنواره به شکلی است که مانند اکران عمومی است و افراد زیادی میبینند و باید بررسیها انجام شود تا به تعامل برسیم. وی همچنین درباره پوستر جشنواره اظهار کرد: در جشنواره امسال و برای پوستر از چهره بازیگر سینمای ایران، خسرو شکیبایی انجام دادیم، رونمایی ابتدایی داشتیم اما به هر حال مسائلی درباره پوستر مانند تاریخ و... وجود داشت و ما پوستر اصلی را چاپ کردیم و امیدواریم این اتفاق برای دیگر هنرمندان هم بیفتد، البته آقای پرستویی درباره پوستر انتقادهایی داشتند که ما شنیدیم. وی ادامه داد: این ایده اولیه بوده و ما معتقدیم که این جشنواره برای همه هنرمندان است و هرچه بیشتر حضور داشته باشند، نتیجه بهتری به دست میاید، از همینرو انتقادها را میشنویم تا برای سالهای بعد بتوانیم استفاده کنیم. محمد حیدری در پاسخ به این پرسش که آیا بلیتهایی برای خبرنگارانی که کارت ندارند، در نظر گرفته شده است، عنوان کرد: آقای نوشآبادی هم درباره همین موضوع صحبت کردند، از ابتدا اعلام کردیم که با توجه به محدودیتی که در کاخ جشنواره وجود دارد برای دوستانی که نتوانستهاند کارت تهیه کنند، این امکان را فراهم میکنیم که در دیگر سینماها به تماشای آثار بنشینند. در پایان این نشست از پوستر سه بخش مستند، نگاه نو و هنر و تجربه رونمایی شد. پوستر سینما حقیقت را صالحی طراحی کرده و پوستر هنر و تجربه به رسم یادبود به ایرج کریمی منقش بود. |
|
↧
January 29, 2016, 10:26 am
روز چهارشنبه هفته گذشته، مجمع نویسندگان و منتقدان سینمای انقلاب، با برگزاری نشست خبری جایزه خود اعلام موجودیت کرد. پيش و بيش از آنكه اعلام جايزه يك جريان فرهنگي مهم باشد، شكلگيري و تولد مجمعي كه اين روزها و شايد بهتر باشد بگوييم هميشه جاي خالياش احساس ميشده، حال آدم را خوب ميكند متاسفانه جو غالب فضاي سينماي ايران و البته منتقدان اين حوزه را افرادي در اختيار دارند كه خود را «روشنفكر» ميدانند. از همين روست كه فيلمهايي در سينماي (تقريبا) كاملا دولتي ايران، فيلمهايي ساخته ميشود كه بوي سيگار و آروقهاي منورالفكرانه ميدهند. فيلمهايي كه اغلب آنها دقيقا بر خلاف جهت سينماي انقلاب حركت ميكنند. بدتر آنكه مهمترين مواردي كه منتقدان از همين قشرِ سينماي ايران به آن ميپردازند اين است كه مثلا چرا كارگردان دوربين را روي دست گرفته، چرا رنگ فيلم اينطور شده است، شخصيتها در نيامده، چرا لنز دوربين فلان است، چرا ديالوگها خام است و... اما آيا پس از گذشت نزديك به چهار دهه از انقلاب اسلامي، نيازي نيست كه يك هواي تازه يا يك فضاي بهتري را پيش روي سينمايمان ببينيم؟ آيا لازم نيست چشمهايمان را بشوييم و جور ديگري به فيلمهايي كه بر پرده سينماها نقش ميبندند، نگاه كنيم؟ آيا لازم نيست، دقت كنيم كه چه خوراك فرهنگي را به مخاطب سينما تحويل ميدهيم؟ دبير جايزه مجمع نویسندگان و منتقدان سینمای انقلاب در نشست خبري خود به نكته مهمي اشاره داشت: «اکنون در دورهای هستیم که در سینما به فرم توجه میشود و کمتر به محتوا توجه میشود. البته در این میان دوستان رسانهای زیادی هستند که علاوه بر توجه به محتوا به فرم نیز دقت دارند چرا که باید ظرف مناسبی برای ارائه پیام وجود داشته باشد. اما در مقابل دوستانی هستند که اصرار دارند نقدهای عنوان شده را به شکل دیگری تعبیر کنند ممکن است عدهای از آنها به دلیل سوءتفاهمات و بیاطلاعیشان باشد اما عدهای هستند که هر نقدی به یک فیلم را به سیاسی بودن و افراطگرایی منتقد متهم میکنند.» مشكل همينجاست. منتقداني كه براي يك فيلم كاملا سياه كف ميزنند و فقط به اين توجه دارند كه فيلمساز به خوبي فيلم ساخته و برايشان مهم نيست كه «فيلمِ خوب» نساخته مسير سينماي ما را به كجا ميبرند؟ آنهايي كه براي تحقير انقلاب اسلامي «قصهها» سرِ هم كردهاند و عليرغم اينكه شعار «عصباني نيستم» سر ميدهند اما لجاجتشان به وضوح مشخص است، آنها كه براي خوشآمدِ جشنوارههاي خارجي، فيلمهايشان را با كراوات آنسوي آبيها سِت ميكنند، آنها كه افتخارشان حضور روي فرشهاي قرمز عريض و طويل است و... را چه كساني رصد ميكنند؟ عجيب آنكه اغلب سينماگران دستشان توي جيب دولت است و آنوقت برخيها از همين پول بيتالمال براي تخطئه انقلاب اسلامي استفاده ميكنند. عجيبتر آنكه مديران سينمايي ما حضور هر فيلمي، با هركيفيت و نگاهي در جشنوارههاي خارجي را براي خود افتخار ميدانند. گويي فحش دادن به ايران و جمهوري اسلامي را برگ زريني در رزومه خود ميبينند. در اين ميان چه كسي بايد باشد تا به مديران اغلب كمدانش ما در حوزه سينما و محتواي آن گوشزد كند كه حواس حضرات به دفاعيهها و تشويقهاي بيمورد و بيربطشان باشد؟ آنها كه بزرگترين دغدغهشان قرارگيري سهپايه در محل مناسب است يا آنها كه فقط معني و مفهوم «لانگشات» و «كلوزآپ» را ميدانند؟ اينجا همان جايي است كه بايد جماعتي از اهالي سينما كه دل در گرو انقلاب دارند، پا پيش بگذارند و جاخالي دادنهاي برخي ديگر را جبران كنند. تولد «مجمع نویسندگان و منتقدین سینمای انقلاب» در چنين روزهاي بيخاصيتي برخي منتقدان و نويسندگان شايد اسباب اين شود كه حال سينماي ما بهتر شود. شايد روشن كردن لايههاي تاريك در سينماي ما، اتفاقي باشد كه رخ دهد. اين نهال نوپايي كه دارد قد ميشكد، نياز به حمايت و البته دقت دارد. دقت در تعيين برنامهها و راهبردها. كاري كه چنين مجمعي انجام ميدهد، شنا در مسير خلاف جرياني است كه منورالفكرها سالهاست در آن پارو ميزنند. كار سختي است، اما نشدني نيست. همت ميخواهد و دقت كه كمك كنيم، هواي تازه در اتمسفر سينما و نقاديها راه خودش را بيابد و ورود كند. قدمهاي اول سخت است، اما ادامه طي طريق در مسير صحيح سختتر است. كاري كه بچههايي كه انقلابي هستند بايد به پيش ببرند و وظيفه دشوار و مسئوليت مهمشان را فراموش نكنند. يادمان نرود كه رهبر انقلاب چه مسئوليت خطيري را به ما يادآوري كردند: «ما مواجهیم با یک حملهی همهجانبهی فرهنگی و اعتقادی و سیاسیِ اعلام نشده؛ یعنی شما حالا که من دارم میگویم، قاعدتاً از من قبول میکنید لکن اطّلاع ندارید از آنچه دارد اتّفاق میافتد؛ بنده اطّلاع دارم از آنچه دارد اتّفاق میافتد؛ من دارم میبینم چه دارد اتّفاق میافتد؛ لشکر فرهنگی دشمن و لشکر سیاسی دشمن با همهی ابزارهایی که برایشان ممکن بوده، حمله کردهاند به ما برای سست کردن اعتقادات دینی ما، سست کردن اعتقادات سیاسی ما، تقویت نارضاییها در داخل کشور، جذب جوانها بخصوص جوانهای فعّال و اثرگذار در سطوح مختلف برای مقاصد خودشان؛ دارند کار میکنند. خب، در مقابل اینها کارهایی دارد انجام میگیرد؛ بچّههای حزباللّهی، مردمان مؤمن، مسئولان باتعهّد کارهای خوبی دارند انجام میدهند لکن بیش از اینها باید در کشور کار بشود.» بايد تلاش را بيشتر كنيم و البته محكم و مطمئن گام برداريم. بايد كاري كنيم كه سينماي ما جاي بهتري باشد. انشاءالله. |
|
↧
January 30, 2016, 10:24 pm
این داستان تکراری «یک بام و دو هوا»، قصه امروز و دیروز نیست. قصه همیشگی ماست. قصه اینکه ما معمولا عادت داریم ترازوهایی را به کار بگیریم که توازن و تعادل را نشان نمی دهند. بدتر آنکه برخی مسئولان ما هم چنین هستند و این اوضاع را بدتر ميکند. از این بدتر آنکه ما در شعار دادن ميتوانیم بدون هیچ رقیبی در صدر جدول بایستیم. بگذارید به جای آسمان و ریسمان بافتن، به اصل موضوع بپردازیم. چند روز پیش یکی از هنرمندان آواز کشورمان در یک شبکه فارسیزبان ضد ایرانی و ضد انقلابی حضور یافت. واکنش عجولانه از سوی مردم امری کاملا طبیعی بود. برایشان قابل پذیرش نبود که یک هنرمند علاقهمند به ایران با آثار ماندگارش پای خود را به استودیوی یک شبکه بیگانه بگذارد. اما از طرف دیگر واکنش مسئولان چه باید ميبود؟ آیا آنها هم حق داشتند «جوگیر» شوند و رفتارهای احساسی از خود بروز دهند؟ قطعا پاسخ منفی است. اما متاسفانه اینچنین شد. اولین واکنش را سخنگوی وزارت ارشاد داشت: «حضور خوانندهی سنتی کشورمان که از هنرمندان محبوب و مردمی است در شبکهی ماهوارهای ضد انقلاب باعث شگفتی همگان شد؛ اما در حال حاضر ابعاد این اتفاق در حال بررسی است. این اتفاق نه قابل دفاع است و نه قابل توجیه. امیدوارم ایشان بعد از بازگشت به کشور درباره انگیزهاش از حضور در این شبکهی صهیونیستی توضیحاتی بدهد. ما هم براساس آن توضیحها، گزارشی را تهیه میکنیم و در اختیار رسانهها قرار میدهیم. دربارهی حضور عقیلی در سیویکمین دوره جشنواره موسیقی فجر هنوز تصمیم قطعی گرفته نشده است، چون ابتدا باید ابعاد این اتفاق بررسی شود. بر همین اساس، هنوز تصمیمی مبنی بر ممنوع شدن فعالیتهای او در کشور اتخاذ نشده است. ابتدا این هنرمند باید به ایران برگردد و اتفاق رخداده بررسی شود. البته بعید است که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به این موضوع واکنشی نشان داده باشد.» قرار بود سالار عقیلی به کشور برگردد، توضیح بدهد، ابعاد اتفاق بررسی بشود و در آخر تصمیمی گرفته شود. اما ظاهرا این چرخه به صورت معکوس رخ داد. چند ساعت بعد از نشست سخنگوی ارشاد، مدیر سیویکمین جشنواره موسیقی فجر اعلام کرد بر اساس نظر کمیته نظارت جشنواره، سالار عقیلی از جدول جشنواره موسیقی فجر کنار گذاشته شد. بعد از چند روز و انتشار دلنوشته سالار، به یکباره موضع مدیران محترم هم تغییر کرد. وزیر محترم هم اعلام کرد: «و احساس میکنم به علت عدم آشنایی با این شبکه دچار غافلگیری شده است. وی در این رابطه بیانیه خوبی داد و عنوان کرد که فرد سیاسی نیست و با این شبکه آشنایی نداشته و برای معرفی فرهنگ و هنر ایرانی و توضیح درباره کنسرتی که در منچستر داشته با این شبکه مصاحبه کرده است.» و همین چند جمله کافی بود که به یکباره کمیته نظارت و مسئولان برگزاری جشنواره موسیقی فجر به این نتیجه برسند که «با توجه به اینکه او خوانندهی شناخته شدهای است و در این مدت خدمات بسیاری نیز انجام داده است» این هنرمند به جدول اجرای فجر بازگشت. این خلاصه اتفاقاتی است که طی چند روز گذشته برای یکی از هنرمندان موسیقی اصیل کشورمان رخ داد. البته به اینها باید واکنش منطقی و به دور از احساس رسانه ملی را هم یادآور شد که مثل مدیران دولتی وزارت ارشاد برخورد نکرد. اما آنچه سبب نگارش این سطور شده نه برخورد دوگانه با سالار عقیلی بلکه نگاه متضاد وزارت فرهنگ و ارشاد با هنرمندان است. وقتی یک هنرمند در شبکههاي بیگانه هرچه دلش ميخواهد ميگوید و نظام و انقلاب و اسلام را زیر سوال ميبرد و مدیران کنونی ارشاد برای او سنگ تمام ميگذارند، اما در برخورد با یک خواننده که اتفاقا صحبت خلاف مصلحتی نداشته (هرچند حضورش خالی از اشکال نیست) ابتدا از قوه قهریه استفاده ميکند و بعد یادش ميافتد که مجازات قبل از دفاع بر خلاف تدبیر و اعتدال است. البته ریشه این رفتار عجیب ارشاد را باید در خرداد ۹۲ جست. جايي كه كانديداي رياست جمهوري آن زمان و رئيس قوه مقننه فعلي از همان استاد آواز ايران كه براي تخطئه انقلاب اسلامي سنگ تمام گذاشته بود به عنوان «سفير فرهنگي» ياد ميكند و بعد هم در فيلم تبليغاتياش از صداي او استفاده ميكند. اين روند در ادامه كار وزارت فرهنگ و ارشاد دولت يازدهم هم تداوم يافت. زمستان ۹۳ معاون آقاي وزير (همان شخص سخنگو) معتقد بود: «آقای شجریان مشکل خاصی نداشته و ندارد و برای برگشت به صحنه موسیقی اصیل کشور میتواند یکمقدار خودش را نزدیک کند. همان شخصیتی که از ایشان در تبلیغات استفاده میکند، معلوم است که آقای شجریان را قبول دارد. دولت هم ایشان را قبول دارد. ما با ایشان مشکلی نداریم. مانند بسیاری از هنرمندان ما که قبلوبعد از انقلاب فعالیت میکردند. اما خود ایشان باید ملاحظاتی داشته باشند و بتوانند خودشان را به آرمانها و برنامههای نظام نزدیکتر کنند و بتوانند از این امکان و تسهیل استفاده بیشتری ببرند.» او در ادامه گفته بود: «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای همکاری با شخص ایشان مشکلی ندارد. دولت و شخص آقای رئیسجمهور ایشان را دوست دارند. جنابآقای جنتی هم به ایشان علاقهمند هستند... هیچکس در کشور ما مخالف بازگشت آقای شجریان به عرصه فرهنگوهنر نیست. راه باز است. اما ایشان هم باید کمک کنند که مسایل و سوءتفاهمها حل شود.» اما آيا مشكل با سوءتفاهم و نزديك شدن مصلحتي حل ميشود؟ آيا استاد آواز ايران هم ندانسته در شبكههاي مختلف بيگانه و معاند شركت كرد؟ آيا حرفهاي او هم برای معرفی فرهنگ و هنر ایرانی و توضیح درباره کنسرتهايش بوده يا اساسا هدف اين شبكهها بيان ديدگاههاي اپوزيسيوني خود از دهان يك هنرمند شناخته شده بود؟ آيا ميتوان پذيرفت هنرمندي به بزرگي شجريان و با تجربه بالاي وي، از سرِ جوگيري سخناني را بر زبان آورده و در توهين به اسلام و انقلاب و حضرت امام(ره) كم نگذاشته است؟ اگر مسئولان چنين نگاهي داشته و دارند كه با عرض معذرت خسته نباشند! بله وجهه هنري استاد شجريان بر كسي پوشيده نيست و اساسا روي سخن ما هم با ايشان نيست. مخاطب ما مديراني هستند كه تكليفشان با خودشان هم معلوم نيست. مديراني كه براي تبليغات از صدا و نام برخيها استفاده ميكنند، اما حواسشان نيست رفتارها و شعارها براي جذب مردم بايد بر اساس يك متر و معيار مشخص باشد. اگر رفتارهاي خودسرانه عدهاي در شهر كاشان مورد شماتت قرار ميگيرد، رفتار خودسرانه برخي مسئولان هم بايد نقد شود. مسئولاني كه جايگاه حقوقي خود را فراموش ميكنند. مسئولاني كه گاهي اوقات از درِ دروازه عبور نميكنند، اما از سوراخ سوزن طوري رد ميشوند كه اتوي كت و شلوارشان هم خراب نميشود. جايگاه مسئولان فرهنگ و هنر نه جايي براي اعمال سليقه است و نه رفتارهاي احساسي و جوزدگي. اگر سالار عقيلي چندخطي در پذيرفتن اشتباهش نوشت، آيا حضرت استاد چند كلامي براي نزديكي و جبران بر زبان راند؟ |
|
↧
February 1, 2016, 12:16 am
مراسم افتتاحيه سي و چهارمين جشنواره فيلم فجر روز گذشته در تالار وحدت تهران برگزار شد تا رقابت فيلمها در مهمترين رويداد سينمايي كشورمان از امروز آغاز شود. هنرمندانی همچون رضا کیانیان، رویا تیموریان، مهدی فخیمزاده، پژمان بازغی، مصطفی کیایی، مهدی کرمپور، آرش معیریان، شهرام اسدی، مهدی محقق، رضا عطاران، ستاره اسکندری، لاله اسکندری، نگار عابدی، شقایق فراهانی، میلاد کیمرام، سحر قریشی، مسعود رایگان، بهاره کیانافشار، رضا ناجی، بهروز شعیبی، بهنوش طباطبایی، فرهاد قائمیان، حامد کمیلی، بهروز غریبپور، باران کوثری، کتایون ریاحی، الهام کردا، احسان کرمی، آزاده نامداری، اشکان خطیبی، محمود رضوی، نوید محمدزاده، هومن سیدی، ناصر هاشمي، جواد يحيوي، پيمان معادي، مهدی هاشمی، شيرين يزدانبخش، حمیدرضا آذرنگ، هاتف عليمرداني، حامد بهداد، طناز طباطبایی، مهدي پاكدل، باران كوثري، پانتهآ پناهيها، مریلا زارعی، عباس غزالی، فرشاد اکتسابی، محمد داوودی، مهدی ترابی، هادی معصومدوست، محسن استادعلی، فرزاد موتمن و... بر روی فرش قرمز جشنواره قرار گرفتند. لازم به ذكر است كه سيوچهارمين جشنواره فیلم فجر به دبیری محمد حیدری از امروز تا ۲۲ بهمن برگزار میشود. جشنوارهاي كه به نظر ميرسد يكي از حساسترين دورههاي خود را برگزار خواهد كرد و رقابت فيلمسازان از نسلهاي مختلف ميتواند گرماي اين دوره از جشنواره را بيش از پيش كند. جشنواره فیلم فجر جشن مردم و سینما علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همزمان با آغاز سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به این رویداد سینمایی پیام داد. متن پیام علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به شرح ذیل است: پیوند میان مردم و سینما ناگسستنی است. این را تجربه ثابت کرده است. بارها برای سینماگران و کارشناسان ثابت شده است که مردم پشتوانه اصلی سینما هستند و تا زمانی که فیلم و سینماگر آنها را مدنظر داشته باشند، سینما به حیاتش ادامه خواهد داد. بارها دیدهایم که در روزهای آرام سینما یک یا دو فیلم همه معادلات را به هم ریختهاند، همه آمار و ارقام را عوض کردهاند و همه پیشبینیها را تغییر دادهاند. اینها از یک سو نشان از قدرت سینما و از سوی دیگر نشاندهنده تأثیر مخاطب است. جشنواره فیلم فجر جشن مردم و سینما است. رقابت نه رکن اصلی که بهانهای است برای تقدیر از زحمتکشان این عرصه، وگرنه داوران اصلی همان مردم هستند. در جشنواره فیلم فجر جای میزبان و میهمان مشخص نیست. هر دو به یک اندازه در این جشن سهیم هستند. پذیراییشونده و پذیراییکننده هر دو در تکاپو هستند تا این میهمانی بزرگ به بهترین شکل ممکن برگزار شود. میهمانی ده روزه سینما تمام میشود اما چراغ سینما خاموششدنی نیست. تکنولوژی هر روز پیشرفت میکند اما خاطره صفهای طولانی سینما از یاد رفتنی نیست. سکانسهای خاطرهانگیز از ذهن ما پاک نمیشوند و موسیقیهای دوست داشتنی سرسختانه در حافظه ما حک شده است. سینما نفس میکشد و قلب همه ما برایش میتپد. بنده و همکارانم هر آنچه را در توان داریم به کار میگیریم تا سهمی در برپایی ضیافت داشته باشیم. امیدوارم به بهترین شکل ممکن گامی در راستای پیوند هرچه بیشتر مردم و سینما برداریم. انشاالله. پیشکش افتخار جشنواره فیلم فجر به سفیران سخن و پاسداران و شهیدان حرم رئیس سازمان سینمایی هم همزمان با آغاز سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به این رویداد سینمایی پیام داد. متن پیام حجتالله ایوبی به شرح ذیل است: به نام خداوندی که سخن را آفرید و به شکوه کلام سوگند یاد کرد هزاران سال فرهنگ و تمدن، هزاران هزار دیوان شعر و ادب، قرنها مقاومت و پایداری و هزار سال هنرِ کتاب جلوهگر شد در جامه «سخن». مردان کارآزموده عرصه کلام، آرشگون، زه سخن از کمانِ عقلانیت ایرانی کشیدند. تیرِ سخن دل تیرگیها و بدگمانیها را درید و «کلمه» بر درفش پیروز شد. این پیروزی را مرهون مردانِ با تدبیر این روزگاریم و پیشکش میکنیم افتخار سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر را به سفیران سخن و پاسداران و شهیدان حرم. |
|
↧
↧
February 2, 2016, 12:29 pm
آنچه در كاشان و درخصوص يك بازيگر زن رخ داد، باز هم سبب شد تا عدهاي از آب گلآلود ماهي بگيرند و چماق روشنفكري خود را بر سر جماعت مومن بكوبند. كسي منكر رفتار اشتباه و سخنان ناصواب برخي نيست، كسي هم نميپذيرد كه از تريبونهاي رسمي به يك موضوع نه چندان مهم واكنش نشان داده شود، اما سوال اينجاست آيا آنها كه خود را قانونمدار و قانونگرا ميدانند هم به وظيفه قانوني خود عمل كردند و آيا آنها كه «دلواپس» حضور تندروها شدند، قانونشكني نكردند؟ اسناد و مدارك نشان ميدهد كه اتفاق غيرقانوني را همانهايي رقم زدند كه خود را پشت تابلوي قانون مخفي كردهاند. بنا بر حكم رئيس اداره فرهنگ و ارشاد كاشان، تنها كارگردان فيلم اجازه حضور داشته و ساير عوامل مجوزي براي حضور در شهر كاشان و برنامه مورد نظر نداشتند. چرا آنها كه اين روزها براي آن بازيگر خانم اشك ميريزند و ناله سر ميدهند، از اين رفتار غيرقانوني چيزي نمينويسد؟ چرا نميگويند باعث و باني اتفاقات دقيقا همان كساني هستند كه اين روزها در جايگاه شاكي قرار گرفتهاند و به بهانه برخورد با يك هنرمند، سعي بر خاكپاشي بر رفتار خلاف قانون خود ميكنند؟ بدتر از همه اينكه برخي مسئولان نظير وزير محترم فرهنگ و ارشاد هم در اين دايره قرار ميگيرد و معتقد است: «اگر اینگونه صحبتها از طرف برخی شخصیتهای رسمی بیان نشود عناصر خودسر هم اجازه برهم زدن جلسات را به خود نمیدهند.» اما آقاي وزير احتمالا از دستور نماينده خود در شهر كاشان خبر نداشته كه اجازه حضور خودسرانه و غيرقانوني را به برخيها نداده بود. آن كساني رفتار خودسرانه از خود بروز دادند و يك جلسه را بر هم زدند كه به دستور رئيس اداره فرهنگ و ارشاد كاشان وقعي ننهادند و عليرغم برخي حساسيتهاي مشهود سعي كردند تا آب را گلآلود كنند. «عناصر خودسر» كليدواژهاي است كه اين روزها به «دلواپس»، «تندرو» و... اضافه شده است. واژهاي كه برعلیه جريان انقلابي به كار برده ميشود و سعي بر اين ميشود كه جامعه را دچار دوپارگي تندرو و معتدل كند. واقعيت آن است كه برخي براي زدن نيروهاي ارزشي و انقلابي دست به هركاري ميزنند. نكتهاي كه رهبر انقلاب در بيانات خود در دیدار دستاندرکاران برگزاری انتخابات هم به آن اشاره كردند و نقد جدي به برخيها داشتند: «یک عادتی هم در بعضی پیدا شده است که همینطور مدام تکرار میکنند «تندروها، تندروها»؛ خب بله، تندرَوی و کندرَوی - طرف افراط و تفریط - هر دو بد است، این معلوم است امّا [اینکه] تندروی چیست، کندروی چیست، خطّ میانه کدام است، چیزهای خیلی واضح و روشنی نیست، جزو مسائل بیّن نیست، تبیین لازم دارد.» ايشان دقيقا هدف برخيها را هم روشن كردند: «من میفهمم که بعضی وقتی میگویند تندروی، جریان حزباللّهی و مؤمن مورد نظرشان است؛ نه، جریان مؤمن را، جریان انقلابی را، جوانان حزباللّهی را متّهم نکنید به تندروی؛ اینها همان کسانی هستند که با همهی وجود، با همهی اخلاص در میدان حاضرند، آنجایی هم که دفاع از مرزها لازم باشد، دفاع از هویّت ملّی لازم باشد، مسئلهی جان دادن و خون دادن مطرح باشد، همینها هستند که به میدان میآیند.» واقعيت دقيقا همين است. جوان مومن انقلابي اين روزها زير آماج حملات كساني است كه يا خود را انقلابيتر ميدانند و يا به اسم «قانون» رفتارهاي غيرقانوني از خود بروز ميدهند. هدف آنها تهاجم به جواناني است كه براي دفاع از انقلاب و ارزشها از جان مايه ميگذارند. هدف اين است كه انرژي و انگيزه از اينها گرفته شود و راه براي نفوذ برخي جريانها باز شود. اما زهي خيال باطل كه جناح فرهنگي در مقابل تهاجم فرهنگي ميايستد و از آرمانهايش دست نميكشد. |
|
↧
February 3, 2016, 1:03 pm
نشست خبری سومین همایش بینالمللی «تحجر و اسلام آمریکایی» با حضور نادر طالبزاده، غلامرضا منتظمی، حجتالاسلام مرتضی امینیان و امیریوسف محبی روز گذشته در محل سازمان بسیج اساتید کشور برگزار شد. نادر طالبزاده دبیر این همایش در بخشی از این نشست خبری گفت: برای من توفیقی است که کار تخصصی انجام میدهیم و با توجه به تحولاتی که پیش آمده فرصتی بیشتری برای توضیح این حرفهها وجود دارد. در این بین حضور رسانهای نیز بسیار مهم است. من به خاطر تلاش این دوستان میدانم که عمار میتواند کار خوبی را انجام دهد. انقلاب به ثبات رسیده و نقشههای علیه انقلاب نیز برملا شده و شکلگیری این عملیاتها اهمیت بیشتری گرفته است. وی با اشاره به فشارهایی که وهابیت به مسلمانان آمریکامیآورد گفت: سیاهپوستان آمریکا سالها در معرض وهابیت بودندو ایران به آنها کمتر پرداخته است. امیدواریم با مستندسازان جوان بتوانیم در این عرصه تاثیرگذار باشیم. یک کتاب ممکن است ۵ هزار جلد منتشر شود اما یک فیلم میلیونها نفر بازدیدکننده دارد و این عرصه خاکریز ماست. ما وظیفه سنگینی در این عرصه داریم وهابیها کارهای بسیاری را انجام دادند اما مساجد ما در آمریکا بیشتر محلی برای تجمع ایرانیها در زمان ماه رمضان بوده است. طالبزاده ادامه داد: گروههای جوانی مانند سفیر و آرمان شکل گرفته بودند و اکنون گروههای دیگر از آنها الگو میگیرند. باید توجه کرد که اگر عرصه را به حال خود رها کنیم نفوذ ایجاد میشود. این کنفرانس دو روز است اما ادامهدار است توجه داشتن به این مسائل بسیار امر مهمی است. وی در بخش دیگری از این نشست خبری گفت: دیروز سالگرد اولین مصاحبه امام در دوران دهه فجر بود و همه خبرنگاران از رسانههای مختلف جمع شده بودند. اما این مصاحبه در هیچ جا به شکل درستی منتشر نشد. در آن روز خبرنگاران مختلف یک ساعت از امام سوال میکردند وایشان جواب میداد. یک نفر از جمع سوال کرد اگر لازم شود شما حکم جهاد میدهید؟ امام جواب دادند، بله اگر لازم باشد حکم جهاد میدهم. دبیر این همایش تصریح کرد: امام یک مصاحبه مطبوعاتی بینالمللی داشتند و این مصاحبه تهدیدات کودتا را خنثی کرد چون آنها از صحبتهای امام ترسیدند به این دلیل که در ناخودآگاه غرب از قرون وسطی مسیحیان از مسلمانان دهها بار شکست خوردند. حجتالاسلام مرتضی امینیان هم در این نشست گفت: این همایش سه سال است که در مشهد برگزار شده و محور این جلسات پیام امام به حوزههای علمیه معروف و منشور روحانیت است. این مهمترین پیام امام به حوزه علمیه است. در این پیام از علمای راستین تجلیل شده و خدمات حوزههای علمیه را گوشزد میکنند. زمان صدور این پیام نیز بسیار مهم است این پیام در سوم اسفند سال ۶۷ صادر شده و اکنون ۲۷ سال از صدور این پیام میگذرد. با توجه به آنکه این پیام مهمترین پیام است این انتظار میرفت که حوزهها در انتشار و شرح آن تلاش کنند. و توسط علما تحلیل شود. این کمترین کاری بود که حوزههای علمیه باید انجام میدادند. امینیان ادامه داد: متاسفانه حوزههای علمیه در مورد این پیام موضع درستی نگرفت و حتی بیتوجه عجیبی نسبت به این پیام وجود داشت نه تنها این نامه پرورش داده نشد، بلکه سانسور هم شد. اگر آماری گرفته شود که چند درصد از طلبههای جوان این پیام را دیدند نتیجه خوبی به دست نمیآید. سوال آن است که چرا این پیام نادیده گرفته شد باید سوال کرد که چه کسانی از این پیام متضرر میشوند. اولین گروه خود حوزه علمیه است. این پیام بسیار تکلیفزا است و آنها ترجیج دادند که صورت مسئله را پاک کرده و پیام را نادیده بگیرند. وی افزود: حضرت امام در این پیام دو گروه را به عنوان دشمنان دین معرفی میکند و متحجرین و لیبرالها را مصداق اسلام آمریکایی معرفی میکند. در این ۲۷ سال حوزههای علمیه در این مسئله کاری نکردند این موسسه تلاش کرده که این پیام را از مهجوریت بیرون آورد. اولین همایش ما در سال ۹۲ و در یک روز با حضور آیتالله علمالهدی و آقای رحیمپور ازغدی برگزار شد. دومین همایش هم در سال ۹۳ و به شکل کشوری شکل گرفت. امسال این همایش به صورت بینالمللی برگزار شده و علاوه بر اندیشمندان داخلی متفکرانی از کشورهای اسلامی دیگر روزهای ۱۲ و ۱۳ اسفند در مشهد برای برگزاری این همایش حضور پیدا میکنند. امینیان در پایان گفت: این همایش را در اصل باید حوزه علمیه برگزار میکرد و انشاءالله در سالهای آینده منتظر همراهی آنها هستیم. اگر هم که حوزه علمیه سال بعد هم به ما اضافه نشد من قول برگزاری بهتر و قویتر این همایش را به شما میدهم و از همه گروهها دعوت میکنم که نهضت منشور روحانیتخوانی حضرت امام را ایجاد کنند. امیریوسف محبی دبیر اجرایی این همایش نیز در سخنانی گفت: ما قصد داریم اتحاد در مقابل جریانهای تفرقهافکن مذهبی شکل بگیرد. این گروهها چه در بین شیعه و چه در بین اهلسنت به شدت فعالیت کرده و زیر نظر سرویسهای جاسوسی غرب کار میکنند. ریچارد هاس چندی پیش در مقالهای به جنگهای مذهبی اشاره میکند. از جنگهای قومیتی عبور کرده و سعی کرده در بیت مراجع وارد شود و به نتایجی هم دست یافتند. اینها اولا به اسلام ضربه میزنند. وی افزود: ما در این همایش بیشتر قصد داریم به جریانهای لیبرال و متحجر بپردازیم که طیف انقلابی را هدف گرفته و هر دو قصد دارند به جریان اسلام ناب ضربه بزنند. بحث وحدت و اخوت مسلمین و مبارزه با جریانات تفرقهافکن از مسائل دیگری است که در این همایش به آن توجه میشود. همچنین تلاش داریم که از آیتالله میرزاجوادآقای تهرانی نیز به دلیل سالها فعالیت مبنایی و مکتبی ایشان تجلیل کنیم. همچنین علمای مختلفی از کشورهای پاکستان، هندوستان، کشمیر، لبنان، سوریه، فرانسه، انگلستان و آمریکا در این همایش حضور خواهند داشت. |
|
↧
February 5, 2016, 10:30 am
در روزگاری که اغلب فیلمهاي سینمایی ما به موضوعاتی بیاهمیت (یا در نهایت خوشبینی کماهمیت) زنجیر شده است، در روزگاری که هرکسی برای دل خنک کردن غربیها و دشمنان ایران به ملت ایران و نظام جمهوری فحشهاي رکیکتری بدهد، جایزههاي دلاری بیشتری ميگیرد و در روزگاری که مدیران سینمایی ما بدون هیچ نقشه راهی و برنامهاي استراتژیک برای سینمای انقلاب اسلامی، پشت میز خود لمیدهاند و از روزهای مدیریتشان بر صندلیهاي مستعجل لذت ميبرند، تماشای فیلمی در جشنوارهاي که بوی عطر و لوازم آرایشی و رنگ لباسهاي عجیب و غریبش بیشتر از محتوایش در متن قرار دارد، حال آدم را خوب ميکند. وقتی بهمنماه ميشود، بهار سینمای ایران، اما در لابه لای شکوفههاي مصنوعی رنگ و لعابدار، هنوز هم ميشود فیلمهايي را به تماشا نشست که «فجر» را فراموش نکردهاند. «ایستاده در غبار» یکی از همین اتفاقات خوب این روزهای سینمای متعهد انقلاب اسلامی است. فیلمی که در فضای غبارآلود ساخته دست کارگردانانی کاربلد! و مدیرانی کارنابلد توانسته نقش خود را به خوبی ایفا کند. محمدحسین مهدویان یکی از همین رویشهاي انقلاب اسلامی است. کارگردانی که پیش از این تجربه موفق ساخت سریال مستند داستانی «آخرین روزهای زمستان» را در کارنامه خود داشت. مجموعهاي که به زندگی شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) پرداخت و انصافا هم سربلند بود. او همین تجربه موفق تلویزیونی خود را دستمایه ساخت فیلمی مستند - داستانی کرده تا این بار به سراغ دفتر خاطرات حاج احمد جاویدالاثر انقلاب اسلامی برود. فيلمي كه در همان ابتدا تكليف را با مخاطب روشن ميكند كه دچار اشتباه نشود. «تمام تصاوير فيلم غيرواقعي است»، «تمام ديالوگهاي فيلم از صدای واقعي استفاده شده است» جملههايي با اين مضمون در همان زمان تيتراژ و پلانهاي كوتاه به شما گوشزد ميكند كه كارگردان قصد گول زدن بيننده را ندارد. در تمام طول فيلم، كل داستان زندگي «حاج احمد متوسليان» با استفاده از تصاوير بسيار باكيفيت و بهره بردن از نريشنهاي افرادي واقعي است كه در زندگي خود با اين عزيزِ انقلاب اسلامي همراه بودهاند. اعضاي خانواده، همرزمان، پرستار و... آنها كساني هستند كه نبود ديالوگ آنچناني در فيلم را جبران ميكنند و اجازه نميدهند در تصاوير نكته مغفولي باقي بماند. داستان از كودكي شروع تا به ربايش حاج احمد و دوستانش ختم ميشود. اولين تجربه سينمايي و جشنوارهاي محمدحسين مهدويان در واقع يك قالب متفاوت در سينماي ما را رونمايي ميكند: «مستند-درام» «مستند-درام» یک شیوه روایی نوين و به عبارتي مدرن در سینمای جهان محسوب ميشود که در آن مرز میان فیلم مستند و داستانی از بین رفته است. شايد برخيها معتقد باشند كه اين فيلم بايد در بخش مستند جشنواره به نمايش در ميآمد، اما واقعيت آن است كه اين فيلم عليرغم روايت مستند خود، اصلا يك فيلم مستند به معناي واقعي كلمه نيست. چراکه اين فيلم در اصل یک اثر سینمایی داستانی است، بدون حتی یک نما یا صحنه مستند. تنها عناصری که این فیلم را به یک اثر مستند شبیه کرده، یکی داستان واقعی آن است و دیگری، نریشنهایی است که توسط افراد حقیقی گفته شده و روی فیلم گذاشته شدهاند. اما از همه اينها كه بگذريم، موضوع مهم اين فيلم، پرداختن به وجهي از سينماست كه متاسفانه طي سالهاي اخير يا نبوده يا انگشتشمار بوده است. «قهرمان» فيلمهاي روشنفكري سينماي ايران اساسا قهرمانهايشان را آدمهايي تشكيل ميدهند، كه يا اصلا در قد و قواره قهرمان نيستند و يا ضدقهرمان هستند. اما اين فيلم در همين فضاي غبارآلوده و بيدر و پيكر سينما به سراغ يك قهرمان رفته است و اين يعني زنده كردن فیلمهاي قهرمان محور. موضوعي كه نبود و خلأ آن در سينما آن هم به شدت احساس ميشد. حذف قهرمان از فيلمها بزرگترین نقطه ضعف سینمای داستانی ماست كه معمولا از اين ظرفيت به اندازه و به وقت استفاده نكردهايم و در عوض غربيها به خوبي توانستهاند با وجود كمبود قهرمان واقعي در مرزهاي جغرافيايي خود، براي ملت خود قهرمانهاي دروغين بسازند. اما اينجا عليرغم بيشمار بودن قهرمانهايي از صنوف و قشرهاي مختلف، خودمان را خلع سلاح كردهايم. اما اثر سينمايي محمدحسين مهدويان، به درستي به اين موضوع پرداخته و چه خوب كه يك قهرمان ملي - انقلابي را پيشروي مخاطب قرار داده است. فيلمي كه هم يك داستان را روايت ميكند و هم از ساختار محكمي برخوردار است. ضمن آنكه داستان در ناكجاآبادي در تاريخ و جغرافيا گم نشده و كاملا شفاف است. يكي از هنرهاي ويژه اين فيلم بازيگراني هستند كه يك ريسك بزرگ را پذيرفتهاند. آنها ميدانند كه ديالوگ ندارند و اگر هم هست، صداي آنها را بيننده نميشنود. يكي ديگر از شاهكارهاي كارگردان، بازسازی نزدیک به فضای واقعي شهری و اجتماعی در دهههاي ۵۰ و ۶۰ است. در شرایطی که اين روزها بسیاری از حرفه ايهای سینما و تلویزیون توان ساخت چنين فضايي را ندارند و با گافهاي خود، ذهن و چشم بيننده را آزار ميدهند، اما «ایستاده در غبار» در اين انجام ماموريت بسيار بالاتر از حد تصور عمل كرده است. اما شايد تنها نقطه نسبتا ضعيف فيلم، كم آوردن در روايت قصه است. جايي كه فيلمساز در میانه راه دچار کمبود قصه ميشود. شايد اگر در اين فيلم از لايههاي بيشتر داستاني استفاده ميشد، نتيجه بهتري را شاهد بوديم. اما به هرحال اين فیلم را ميتوان شگفتی جشنواره امسال دانست. فیلمی کم ادا که با روایت درست زندگی یک مرد بزرگ را برای مخاطب تعریف ميکند. مهدویان در اين فيلم به فرمی رسیده است که در «ایستاده در غبار» توانش را در این نوع روایت به اثبات ميرساند. مدلی که ميتوان آن را برای روایت قصههايي از دوران پرشكوه و البته سخت دفاع مقدس که سالها دنبال شکل سینمایی درستی برای بیان آن بوده ایم استفاده کرد. چیزی شبیه به سلسله کتابهاي نیمه پنهان ماه که روایت شهید از زبان همسر آنان است. رهبر معظم انقلاب در ديدار عوامل يكي از فيلمهاي سينمايي جمله زيبايي فرموده بودند: «شما مىبینید که این حضرات کُرهاىها - من از کار اینها خوشم مىآید - تاریخ ندارند؛ لذا میگویند «افسانهى جومونگ»، افسانهى فلان. یعنى از اوّل حساب را تصفیه میکنند؛ [میگویند] افسانه است، واقعیّت نیست. یکچیزى در مىآورند، یک تاریخ براى گذشتهى خودشان درست میکنند، که وقتى یک جوان کُرهاى به این فداکارىها و به این شجاعتها و به این کارهاى عجیب غریبِ سینمایى نگاه میکند، خب احساس هیجان میکند، احساس هویّت میکند، احساس افتخار میکند. ما اینها را در واقعیّت زندگى خودمان داریم، اتّفاق افتاده، پیش آمده؛ چرا از اینها استفاده نمیکنیم؟ بهنظر من یک قصور بزرگى - نمیگوییم تقصیر؛ لااقل قصور بزرگى - اتّفاق افتاده است، باید جبران بشود. بهنظر من ما پنجاهسال دیگر هم بایستى دربارهى دفاع مقدّس بنویسیم، بگوییم، توصیف کنیم، تشریح کنیم، انواع و اقسام هنرها را به خدمت بگیریم، براى اینکه این حادثهى عظیم را تبیینکنیم.» موضوعي كه متاسفانه تاكنون به خوبي به آن پرداخته نشده است. سالهاي دفاعمقدس ما دارای انبوهی از قصههاي مردان و زنان قهرمان و تاریخسازی است که سینمای ایران یا به عمد یا به دلیل عدم توانایی در بیان صحیح سراغ آنها نرفته بود. اما «ایستاده در غبار» به همه ثابت ميكند که نپرداختن به این سوژهها نه بهخاطر جذاب نبودن آنها و یا نداشتن وجهه سینمایی بلکه به دلیل نگرانی از بیان صحیح آنها با زبان سینما بوده است. در پايان بايد اين نكته را يادآور شد كه برگ برنده اين فيلم روایت صحیح و بدون روتوش از این فرمانده دلاور اسلام است. روایتی که کلیشهها را شکسته و متوسلیان را آن گونه که هست روایت کرد و نه آنگونه که بسیاری دوست دارند که باشد. يك فيلم بدون دستدرازي به واقعيت و براساس آنچه رقم خورده است، نه آنچه دوست داريم اتفاق افتاده باشد.حامد فربد |
|
↧
February 6, 2016, 11:32 am
نشست مطبوعاتی فیلم «بادیگارد» به سنت امسال جشنواره به فاصله یک روز بعد از نمایش فیلم برگزار شد. ابراهیم حاتمیکیا در پاسخ به اولین سوال مجری که از او پرسید آیا «بادیگارد» نقطه عطفی در کارنامه اوست؟ گفت: نقطه عطفی در کار نیست. این هجدهمین فیلمی است که من ساختهام و من روال خودم را طی میکنم. اما حال این جشنواره برای من سال ۶۵ است. اولین فیلمم «هویت» که مصادف شد با عملیات «کربلای ۵» و من خیلی خجالت ميکشیدم که در سینما بودم و داشتم فیلم ميدیدم و بچههای روایت فتح همه در جنگ و جبهه بودند. الان هم همین حال را دارم وقتی شنیدم که بچههای مستند رفتهاند سوریه برای شهرهای آزاده شده. این مسیری است که دارم طی ميکنم و همیشه سعی کرده ام که آنچه در بیرون میگذرد را ببینم و در فیلمم منعکس کنند. این تعابیر دوستان هست و محترم است اما برای من یک مسیر است. مثل همین انقلاب و همین نظام. حاتمیکیا در پاسخ به سوالی در مورد شرایط کار هم گفت: فیلمبرداری این فیلم ۳ ماه فشرده و «حاتمیکیایی» بود. به شدت فشار روی ما بود و من به شدت دوست داشتم که اکشن این صحنهها دربیاید و کم نگذاریم. من خجالت میکشیدم از بس فشار میآوردم روی محمود کلاری برای صحنههای سخت فیلم که واقعا کابوس بود. همه بچهها زحمت کشیدند و به خصوص پرویز پرستویی که همچنان در حال تاوان دادن برای صحنههای موتورسواری است. در فیلم خیلی دخالت تصویری صورت گرفته است هر چند الان زیاد مشخص نیست، اما چهار عامل فیلمبرداری و صدا و جلوههای ویژه تصویری و میدانی، فیلم را کاملا دگرگون کردهاند. متاسفانه به دلایل کمبود مالی، فیلمها آپارتمانی و خیلی ساده و تنبل شدهاند و امروز همه به این رسیدهایم که واقعا دیگر بس است این فضا. من سعی کردم از اکشن خیلی خوب استفاده کنم و تغییری در این فضا رخ دهد. اين كارگردان در پاسخ به سوالی مبنی بر مشابهاتهای آژانس شیشهای و بادیگارد گفت: بالاخره پرویز پرستویی سردار است و وقتی من دوباره به او رسیدم خیلی حرفها را به او وصل میکردم که باید بکشد و دوست داشتم که بعد از مدتها فاصله گرفتن نسبتهای قدیمی دوباره شکل بگیرد. خبرنگاري از حاتمیکیا پرسید آیا «بادیگارد» نقدی بر دولت تدبیر و امید است و حاتمیکیا گفت: بحث من کلی است، نه اشاره به دولتهای خاص. بحث من معاصر است. فکر میکنم اینقدر ظرفیت هست که عزیزان به این شکل نگاه نکنند. من نقد شخصیت و منش سیاسی در فیلمم دارم و این مساله جدی من است اما لزوما ربطی به این دولت و آن دولت ندارد. اما شايد حرفهاي مهمتر حاتميكيا در بيرون از سالن نشست خبري بر زبانش آمد. کارگردان فیلم «بادیگارد» بعد از حضور در نشست خبری جشنواره در جمع خبرنگاران حاضر شد و گفت: حرف ما در سینما باید حرف روز باشد و الان یکی از مهمترین حرفهای کشور ما موضوع سوریه است. شما نگاه بکنید دم در همین سالن برای حفظ امنیت گیت اشعه ایکس گذاشتهاند. الان داعش نزدیک کشور ما شده است و ما دمِ در کشورمان گیت اشعه ایکس گذاشتهایم. خدا کند که فیلمسازهای ما متوجه این موضوع بشوند و فیلمهای خود را متوجه این وضعیت خاص کشور کنند. اما متاسفانه میشنویم که آثاری که درباره این موضوع ساخته شده هم وارد جشنواره نشده است. ۹۰ درصد فیلمها متوجه این خطر نیستند و بیتوجهی به این بچههای رزمنده یک ظلم بسیار بزرگ است. حاتمیکیا ادامه داد: این توجیه درست نیست که ممکن است این آثار به خوبی نتواند موضوع را نمایش دهند. اتفاقا باید این آثار ساخته شوند و باید فیلمسازی که خطر را پذیرفته و برای فیلمسازی به عراق رفته تشویق شود و باید به کار او توجه کرد. من نمیدانم در این ساختار چگونه برنامهریزی میشود که لزوماً ۱۰ تا یا ۲۰ تا فیلم وارد مسابقه شوند. باید این بچهها بیایند و کارشان دیده شود. بهخصوص فیلمسازی که رفته در عراق کار کرده و هر لحظه احتمال ترورش وجود دارد. باید برای اینها احترام قائل شویم. این که اینها در حاشیه جشنواره باشند درست است؟ من نه به محمد حیدری کار دارم و نه حتی به آقای ایوبی و آقای جنتی. با آقای روحانی کار دارم که در این موضوع هست. چطور میشود که فیلمهای اینگونه وارد مسابقه نمیشوند، حتی اگر ضعیف باشند. اما به هرحال این موضوع، موضوع روز ماست. چه کنیم که هنوز هم مثل زمان جنگ مسئولان سمت شمال ميایستند، در حالی که در جنوب جنگ است. خطر دم در این کشور است و دوباره دارد همان قصه تکرار ميشود و دوستان متوجه نیستند. کارگردان فیلم سینمایی بادیگارد در پاسخ به این سوال که چرا تا بهحال برای تهیه مستند به سوریه نرفته است، در حالی بغض کرده بود گفت: به والله ميخواستم به سوریه بروم و امروز میخواستم تهران نباشم، اما نشد. وی در پاسخ به این سوال که آیا بادیگارد سکانس حذفی هم داشته است، افزود: به هیچ عنوان هیچ سکانس حذفشدهاي نداشتیم. حاتميكيا در پاسخ به این سوال که آیا فیلم شما برای نسل امروز هم جذاب است گفت: من مهندسی دقیق از این بحث ندارم و حرف خود را در فیلم زدهام. شاید مخاطب این فیلم در طول زمان با آن ارتباط برقرار کند، شاید هم در لحظه. گمان ميکردم خانمها با این فیلم ارتباط برقرار نکنند اما بازخوردها را که در سینما دیدم متوجه شدم آنها هم مانند جوانها با این فیلم ارتباط خوبی برقرار کردهاند. کارگردان بادیگارد در پاسخ به سوالی درباره حس و حال آرمانخواهانه و دهه شصتی فیلم گفت: بله این موضوع کاملا آگاهانه بود و من دلتنگ آن روزها هستم. چراکه خالصترین روزها و شفافترین لحظهها را در آن برهه زمانی داشتیم. حاتمیکیا در مورد میزان احتمال برنده شدن سیمرغ در جشنواره و رقبای خود تصریح کرد: ما با همه اینها دوست هستیم و رقابت فقط یک موضوع درونجشنوارهاي و یک فرض هنری است. امسال فیلمهای خوبی دیدهام و فیلمهایی که با زحمت کار شدهاند. حاتمیکیا درباره ادامه مسیر فیلمسازی خود در ادامه آژانس شیشهای و بادیگارد گفت: این یک قاعده نیست که این مسیر را بخواهم ادامه بدهم. یک وقتی ممکن است احساس کنم که یک موضوعی راباید صریح بگویم و آن را میگویم. یک سری فیلمها هست که مانیفست است و تعریفی برای خودش دارد. فیلمهایی که مانیفستی است این بحثها را هم دارد. یکی از خبرنگاران از حاتميكيا پرسید که شنیده شده شما در جشنواره سال آینده با فیلمی مربوط به مدافعان حرم به جشنواره بیایید که وی پاسخ داد: هیچ برنامه خاصی در این موضوع ندارم و هیچ چیز مشخص نیست. کارگردان سینمای ایران ادامه داد:اي کاش توری برای دوستان فیلمسازمان بگذارند تا با فضایی مانند سوریه از نزدیک آشنا بشوند، البته میدانم که این موضوع بسیار سخت است، و شرایط امنیتی خاصی دارد اما کاش امثال قاسم سلیمانیها شرایطی را فراهم میکردند که چنین اتفاقی بیفتد. حاتميكيا گفت: این که گاهی اوقات گفته میشود از فیلمهای مربوط به سوریه حمایت کافی نمیشود به نظر من بهانه است. من این را قبول ندارم و هرکسی که ميخواهد در این رابطه فیلم بسازد باید بجنگد و برای فیلمش تلاش کند، حتی اگر پسر من باشد. آنهایی که نمیجنگند و سفارشی فیلم ميسازند معمولا فساد میکنند. ما به عنوان فیلمساز باید یاد بگیریم که بجنگیم و به هر نحوی فیلممان را بسازیم. |
|
↧
↧
February 6, 2016, 11:32 am
آنهايي كه چندسال پيش براي يك انتخابات خودشان را به هر دري زدند و پايشان را توي لجن كردند و بعد همه ارزشهاي انقلاب را لگدمال كردند، حالا بايد سرشان را به ديوار وجدان بكوبند. آنها كه در بلاهت محض، شعار «نه غزه، نه لبنان» سرميدادند، خودشان هم ميدانستند كه جان كوچكشان آنقدر عزيز هست كه «فداي ايران» نشود. ما كه اين روزها خبر شهادت دستهگلهاي انقلاب اسلامي در سوريه را ميشنويم، هم پيشانيمان نمناك ميشود و هم چشممان خيس. اولي از سرِ خجالت از بچهها و خانواده اين شهداست و دومي هم از به خاطر سوختن دلي است كه تاب ديدن يتيمهاي مدافع عمه سادات را ندارد. ما ميتوانيم خودمان را جاي مادر، همسر و فرزندان اين سپاهيان حضرت عباس يا لشكر فاطميون بگذاريم، اما آنها كه «شعار» خوب ميدادند و ميدهند، آيا ميتوانند به همه «غلط»هاي كرده و بر زبان آمده فكر نكنند؟ ميتوانند به «كَك»شان بگويند كه تا اطلاع ثانوي نگزد؟ بعيد ميدانم كه اگر چنين باشند و خيالشان را به عقد پيشوند «بي» دربياورند، بايد در انسان بودنشان شك كرد. «خاك بر سر ما» اگر دلاوري اين بچهها را فراموش كنيم. ننگ بر مايي كه اين روزها در خيابان و خانههايمان رفت و آمد داريم و زندگي ميكنيم صداي هيچ «ترقه»اي هم به گوشمان نميرسد و اگر بچههاي كربلاي اين روزها را فراموش كنيم. پدرِ بچه يتيمهاي مدافع حرف، همين چند وقت پيش چه كلام دقيقي بر زبان رانده بود. «اینهـا رفتنـد بـا دشـمنی مبـارزه کردنـد کـه اگـر اینهـا مبـارزه نمیکردنـد ایـن دشـمن ميآمـد داخـل کشـور... اگـر جلویش گرفتـه نمیشـد مـا باید اینجـا در کرمانشاه و همـدان و بقیه اسـتانها بـا اینهـا ميجنگیدیم و جلـوی اینهـا را ميگرفتیم. در واقع ایـن شهدای عزیـز ما جـان خودشان را در راه دفاع از کشـور، ملت، دیـن، انقلاب اسلامی فـدا کردند.» توي اين كشور هيچكس نميتواند بفهمد كه مردم عراق، سوريه، يمن و... چه ميكشند. شايد ببينيم، اما مطمئن باشيد كه نميفهميم. حتي اين را هم نميتوانيم باور كنيم كه اگر اينها نبودند و سينهشان را سپر نميكردند، الآن گلولهها سينه عزيزان ما را نشانه گرفته بود. اين بچههايي كه داوطلبانه دستشان را بالا گرفتند تا پرچم امنيت و عزت اين آب و خاك و نظام بالا باشد و بر زمين نيفتد، ما را تا هميشه مديون خود كردهاند. ما را شرمنده خانوادههايشان كردهاند. شرمنده مادراني كه بعد از به دنيا آمدن يادگار همسرانشان، شوهر كنارشان نبود. خجالتزده زده كودكاني كه وقتي «بابا» ميگويند، فقط يك قاب عكس روبهرويشان لبخند ميزند و جوابي نميشوند كه «جان بابا».حالا توي اين شرايط، من و تو از كدام حرم دفاع ميكنيم؟ سينهمان را سپرِ چه كردهايم؟ چقدر پاي انقلابمان ايستادهايم و چقدر بلديم از امامان تعريف كنيم و نگذاريم تحريفش كنند؟ آيا بلديم لباس رزم دفاع از حرم ولايت را بر تن كنيم؟ آيا مثل رهبرمان هميشه چفيه بر دوشيم؟ يا آنكه بنابر مقتضيات و منافع ممكن است «جاخالي» بدهيم. من و تو اگر اين روزها پايمان به سوريه نميرسد، اگر پشت جبهه نشستهايم نبايد فراموشمان شود كه اين جبهه مقاومت مالِ مردم سوريه و عراق نيست. مال مدافعان حرم نيست. فقط مختص «كلنا عباسك يا زينب» نيست. كه اگر بود چرا شيربچههاي افغان لشكر «فاطميون» را راه انداختند؟ آنها كه نه مرز مشترك داشتند و نه دشمن بيخ گوششان بود. آنها چرا پاسدار حرم شدند؟ جواب واضح است. آنها براي مقاومت در مقابل دشمن تا آخر ايستادهاند و اين وظيفه من و توي تماشاچي را بيشتر و سختتر ميكند. كار دشوارتر از آن چيزي است كه تصورش را ميكني. كار وقتي سخت است كه وجدان داشته باشي و دردِ دل كه اگر نبود ميتوانستي و ميتوانستيم در كمال بيخيالي پشتمان را به مرزهاي غربي كشور كنيم و چشممان را به غربيها بدوزيم. اما ما نميتوانيم اينگونه زندگي كنيم. |
|
↧
February 7, 2016, 10:02 pm
شايد اگر از من بپرسند كه سختترين كارهاي دنيا چيست، يكي از گزينههايم اين باشد كه «جاي حاتميكيا بودن» يكي از دشوارترين كارها باشد. ميپرسي چرا؟ فكرش را بكن كه توي جشنوارهاي كه خيليها برايش لحظهشماري ميكنند تا از راه بيايد، جايي كه برخيها لباسهاي پلوخوريشان را ميپوشند، بعضي ديگر هم از آخرين مد «ردكارپت»هاي آنطرف آبي، لباسي انتخاب ميكنند و البته با اصلاح آن و حفظ شئونات! به خياطباشي سفارش ميدهند، توي جشنوارهاي كه بوي عطر و ادكلن و سيگار، هيچگاه از شامهات خارج نميشود، جايي كه برخيها «گنده» شدن را در بلندتر فحش دادن ميبينند، كي پيدا بشود كه حضور در جشنواره و حتي جوايز و سيمرغهايش برايش چندان اهميت نداشته باشد. يكي كه وسط قهقهههاي آدمهاي شيكپوش، بغض ميكند و اشكش سرازير ميشود و حسرت اين را ميخورد كه چرا به جاي سوريه در «كاخ» جشنواره است. كسي كه پايش را روي فرش قرمز«مِيد اين خارج!» نميگذارد و ميگويد حالش را ندارم. كسي چه ميداند، شايد رنگ اين فرشهاي به عرض يك متري كه از اين سر لابي تا جايگاه پهن ميكنند، چشم «ابراهيم» را اذيت ميكند. شايد قرمزي مايل به كبودي آن او را ياد خونهايي مياندازد كه اين روزها كف جبهه مقاومت را فرش ميكند. توي اين دوره و زمانه، از اينجور آدمهايي كه جنسشان جور باشد و بدانند با خود و خدايشان چند - چند هستند كم پيدا ميشود. آدمهايي كه هنوز خيبري هستند و بر عهدي كه بستند استوارند. كم نيستند آدمهايي كه مصداق وصيتنامه شهيد باكري شدند و عطر خاكريزهاي جبهه را از تنشان شستند، اما كم هستند آدمهايي كه در دوران صلح هم ميجنگند. حاتميكيا هم يكي از همين مردان جنگ است كه هنوز هم ميخواهد «محافظ» آرمانهايش باشد. حاتميكيا اسم فيلمش را «باديگارد» گذاشته است، اما نه خودش و نه قهرمان قصهاش نميخواهند «باديگارد» باشند. آنها ميخواهند «محافظ» انقلاب و دستاوردها و ارزشهايش باشند، نه كساني كه بوي «سياسي» ميدهند. «حاج حيدر» هم همان «حاج كاظم» آژانس است. مردي كه جملههاي كارگردان از دهان او خارج ميشود. حاج حیدر فيلم «باديگارد»، قهرمان آرمانگرا و پايبند به انقلابش، كپي بدون سانسور از حال و روز اين سالهاي خود حاتمیکیاست. يك خيبري تمام و كمال. درست مثل «حاجكاظم» آژانس كه معتقد بود «خيبري ساكته... دود نداره... سوز داره» آنچه اين روزها بر لب حاتميكيا و حاج حيدر مينشيند هم از جنس سوز بچههايي است كه خودشان را توي ترازوي سياسيون وزن نميكنند و هيچ چيزي برايشان مهمتر از اصل انقلاب و آرمانهايش نيست. توي باديگارد هم براي چندين و چندمين بار به همه اثبات ميشود كه حاتمی کیا خودش، حال و روزش و حرفهاي امروزش را روي برگه فيلمنامه نوشته تا در قامت قهرمان فیلمش به تصویر بکشد. این بار نیز این حاج حیدر است که نماينده فکر و ذهن کارگردان این فیلم است. او راوی همه تردیدها و ترددهای خالق خود، میان آرمان و واقعیت است. بادیگارد، شبيه مردی است در دوراهي میان عقل و عشق است. خيليها معتقدند كه باديگارد حاتميكيا، شباهتهاي بسياري به آژانس شيشهاي دارد. شايد چون جنس ديالوگهاي بازيگران فيلم به شدت آرمانگرايانه است و به ظاهر در دسترس نخواهد بود. اما حاتميكيا در اين فيلمش باز هم بر اين نكته تاكيد ميكند كه از شعار دادن باكي ندارد. مهم اين است كه شعارهاي او از سر اعتقاد است و چه ايرادي دارد در روزگاري كه برخي لانتوريهاي به شدت عصباني به بهانه روايت قصههايشان شعارهاي گلدرشت مورد علاقه خارجنشينان را در فيلمشان ميچپانند، يكي از بچههاي انقلاب هم ميان آن هم تصوير و نور و صداي درجه يك، حرفهاي از سرِ سوزش را هم بزند. حاتميكيا فيلمسازي را سنگر ميداند و خاكريز. براي همين هم از آن دفاع ميكند. از سينماي شريف متعهد كه اين روزها خيليها «قورت»ش دادهاند و يك «آب» هم رويش خوردهاند. او حتي همين جشنواره را هم محلي براي بيان ايدئولوژي انقلابي خود ميداند. از روي فرش قرمز نرفتنش گرفته تا سخناني كه توي نشست خبري و بعد از آن در راهروهاي برج ميلاد به زبان ميآورد. او حتي جشنواره را هم كارگرداني ميكند و اين بار نيازي نيست حيدر، حاج كاظم يا راشد و بقيه حرف دل او را بزنند. اين بار خودش با لحن و تغيير ميميك چهره خودش به بقيه ميفهماند كه در دلش چه دارد. او به خوبي ميداند كه جمهوری اسلامی به امثال حاج حیدر بیشتر از هر چیز دیگری نیاز دارد. كسي كه بتواند ميان دو انگاره دستگاه اجرایی یا دولت و انگاره حاکمیت و اصل و حقیقت نظام جمهوری اسلامی تميز قائل شود. كسي كه شك ميكند اما حاکمیت را نفی نمیکنند و البته قائل به نقد دولتها و دستگاههای اجرایی هستند. نقدي از سر دلسوزي و البته براساس ملاک و معیاری که همان گفتمان حاکمیت و حقیقت انقلاب به آنها ياد داده است او قحطالرجالي اين آدمها را خوب ميداند. براي همين معتقد است «بابت این موضوع باید خون داد.» او حاضر است حاج حيدرش را فدا كند تا بگوید این راه باز است و این راه بسته نیست. او ميگويد: «همیشه باید باشد و اگر نباشد فساد میشود. این همان چیزی است که حیدر میگوید. او میگوید میترسم این کشتی سوراخ شود. ما باید وقع بگذاریم به آنهایی که محافظ و مدافع حقیقی نظام هستند و میتوانند در مقام نقد نسبت به نظام باشند. البته باید که اصولی را نگاه دارند که اگر این خط اصول را ندانند، نتیجه نقد آنان آنارشیسم محض است. این مرز خیلی باریک است.» حالا در چنين شرايطي بايد عدهاي محافظ اين محافظ انقلاب و سينماي در تراز جمهوري اسلامي باشند. كساني كه پشت سر ابراهيم بايستند و براي محافظت است نظام جمهوري اسلامي خون بدهند.حامد فربد |
|
↧
February 8, 2016, 10:24 am
این مسئله و صحنههایی که مدام تکرار میشود پیش از هرچیز نشان میدهد کارگردان برای خلق موقعیتهای متاثر کننده عاطفی که محبت یک دختر جوان به پدر بیمارش را نشان دهد که سالها به ناحق از او دور بوده، آنقدر ناتوان است که به چنین روش دمدستی و البته خلاف شرع روی آورده است. کیومرث پوراحمد همچنان در مرز حداقلهای فیلمسازی تلاش میکند به سینما برگردد. بعد از حرام کردن بودجه بیتالمال در فیلم جنگی «پنجاه قدم آخر» حالا شاهد فیلمی از او هستیم که قرار است درباره مشکلات یک پیرمرد آلزایمری با بازی رضا کیانیان باشد. فیلمی که موقعیتهای حسی مناسبی برای خلق یک فیل ماندگار در اختیار دارد اما به خوبی از آن استفاده نمیکند. گویا آقای کارگردان بیشتر از همه چیز حواسش به این بوده که بازیگران زن و مرد فیلم هرچه بیشتر بدن همدیگر را لمس کنند و آنقدر این قبحشکنی برایش اهمیت داشته که از اصل فیلم باز مانده است. نتیجه یک اثر کند کمرمق است که تنها لحظههای خوبی با تکیه بر هنر بازیگری کیانیان خلق میکند. جملهای که در ابتدای فیلم روی پرده نمایش نقش میبندد حکایت از این دارد که دستهایی در طول فیلم رضا کیانیان را لمس میکند که دستان همسر او هستند. در نگاه اول به نظر میرسد این جمله که ناخودآگاه توجه مخاطب را به امری غیرمتعارف در فیلمسازی ایران جلب میکند، برای فرار از ممیزی ارشاد قرار داده شده یا حتی راهکاری است که ممیزها برای دادن مجوز جلوی پای فیلمساز گذاشتهاند. اما در طول فیلم، مینا وحید که نقش فرزند از فرنگ برگشته پیرمرد آلزایمری را دارد آنقدر بیدلیل و با دلیل پدرش را در موقعیتهای مختلف دست مالی میکند که در پایان فیلم تماشاگران از یکدیگر میپرسند یعنی این بازیگر جوان همان همسر رضا کیانیان است که به آن اشاره شد؟! این مسئله و صحنه هایی که در هنگام خوردن دارو، تراشیدن ریش، خشک کردن مو بعد از حمام، پوشیدن لباس، از خواب بیدار کردن، خواباندن، گرفتن ناخن و... مدام تکرار میشود پیش از هرچیز نشان میدهد کارگردان برای خلق موقعیتهای متاثر کنندهای که محبت یک دختر جوان به پدر بیمارش را نشان دهد که سالها به ناحق از او دور بوده، آنقدر ناتوان است که به چنین روش دمدستی و البته خلاف شرع روی آورده است. گویی آقایان بدجور دلشان برای فیلمسازی در قبل از انقلاب تنگ شده و حالا دوست دارند به هر نحو ممکن این دلتنگی را با وادار کردن بازیگران به چنین کارهایی بروز بدهند. یا شاید هم آنچه در پشت دوربین برایشان عادی شده را حالا به جلوی دوربین بیاورند. عجیب آنکه حضرات وزارت ارشاد هم ترجیح داده اند با همین یک جمله سرشان را زیر برف کنند و پیرمرد را به حال خود رها کردهاند تا فیلمش در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش در بیاید. از معدود نکات مثبت فیلم این است که به نیکی سعی دارد در عین نمایش نوع پریشانیهای بیماران درگیر آلزایمر، اطلاعاتی هم درباره آنها به مخاطب بدهد. مثل اینکه موسیقی و شعر آخرین چیزهایی هستند که از حافظه پاک میشوند و موارد دیگر. و البته این مسئله در مورد بیمار فیلم در علاقه به خوردن بستنی و تماشای فیلم کلاهقرمزی و مدرسه موشها بیش از اندازه تکرار شده است. غیر از اینها دلیل بسیاری از رفتارهای شخصیتها که ریشه در گذشته دارد مشخص نیست. اگر بخواهیم خلاصه داستان را روایت کنیم چنین است: مرد مرفهی که تنها زندگی میکند دچار آلزایمر میشود. بعد از دوسال دخترش تینا که او را در کودکی از او جدا کرده بودند و مادرش به آمریکا برده بود به ایران میآید. او که به شدت مودب و نایس است و به شکلی کلیشهای سعی دارد اصطلاحات فارسی را بیاموزد ناچارا در نقش پرستار جدید به پدرش نزدیک میشود و به او محبت میکند، سپس ناخواسته درگیر نبش قبر گذشته میشود، واقعیتهای سادهای را که معلوم نیست چرا تمام این سالها لاینحل مانده را کشف میکند، آنها را به مادرش با بازی رویا نونهالی اطلاع میدهد. مادر به ایران میآید و در کنار پدر فراموشکار خانواده شاهد سکانسهای متعدد خاطره بازی با گذشته هستیم که از جایی به بعد خستهکننده میشوند. ناگهان در حالی که مخاطب از خود میپرسد پس چرا فیلم تمام نمیشود؟! ناگهان مادر در پلان آخر بر میگردد و رو به دوربین با گفتن یکی دو جمله اعلام میکند که پیش همسرش در ایران میماند! خلاص. (فردا) |
|
↧
February 10, 2016, 6:56 am
بالاخره حاصل دستپخت هیات داوران سودای سیمرغ جشنواره فيلم فجر مشخص شد و ابوالحسن داوودی، محمد داودی، مجتبی راعی، سید جمال ساداتیان، منوچهر شاهسواری، مهدی فخیم زاده و نیکی کریمی نامزدهای دریافت سیمرغ بلورین را در بخشهای مختلف معرفي كردند. اما نكته جالب غيبت كارگردان نامآور سينماي ايران يعني ابراهيم حاتميكيا در فهرست نامزدهای بهترین فیلم و کارگردانی بود. موضوعي كه تعجب مخاطبان جشنواره سي و چهارم را به همراه داشت. اما واقعيت آن است كه ابراهيم حاتميكيا عليرغم آنكه فيلمش به لحاظ ساختار و كيفيت كارگرداني بيش از يك سر و گردن از برخي از فيلمهاي كانديدا شده بالاتر بود، اما بنا به دلايلي لياقت حضور در فهرست نامزدها و يا انتخاب نهايي را نداشت. شما فرض كنيد يك كارگردان در روزهاي بهاري سينماي ايران! مثلا برنده جايزه بهترين كارگرداني شود. وقتي همه خمار جشن سينماي ملي!(ميلي) هستند، آنوقت يك نفر بيايد و از بيتدبيري برخيها بگويد و به جاي كف زدن به افتخار دوران پسابرجام از خواب سنگين برخي مديران بگويد. بيايد و از مدافعان حرم بگويد. بيايد از بيهوشي خودخواسته سينماگران در مواجهه با موضوعات مهمتر از «فرار دختران»، «خيانت»، «عشقهاي ضربدري» و... بگويد. آن وقت تكليف چيست؟ نه آن وقت همه آفتابهلگنهايي كه براي برگزاري يك جشنواره استاندارد تدارك ديده شده بود، به هم ميخورد. آنوقت بود كه ممكن بود انگشت حاج حيدر، برخي مديران يقه ديپلمات را نشانه برود و از آنها بپرسد از ارزشهاي انقلاب چگونه محافظت ميكنيد؟ جشنوارهاي كه فحش دادن و شوخيهاي پايينتنهاي بخش قابل توجه و تاملي از محصولات آن را در برميگيرد، جشنوارهاي كه لانتوريها برايش فيلم ميسازند و جشنوارهاي كه قرار است در دوران پسابرجام، رشد كند و موفقيتهاي چشمگير جهاني را كسب كند و جشنوارههاي خارجي دلسوز! انقلاب اسلامي برايش فرش قرمز پهن كنند، نبايد از كسي و كساني تقدير كند كه حرفهاي پيش از دوران برجام ميزنند. نبايد به امثال حاتميكيا رو داد. نام او در همين حد كه در جشنواره به عنوان «زينت المجالس» حضور داشته باشد و مديران به آن فخر بفروشند كافي است. كسي كه به ناراحتي غربيها يك «به درك» بلند بالا ميگويد، معلوم است كه روح برجام را درك نكرده است و «دلواپس» است. هرچند جنس دلواپسياش با مديراني كه تلخنمايي و سياهنمايي را نقد منصفانه و اجتماعي ميدانند، فرق دارد. مديران سراسر تدبير به فكر آن هستند كه جشنوارهاي برگزار كنند در حد برلين، پس در چنين جشنوارههايي سياست بر اين است كه سياستِ باب ميل آقايان مورد توجه قرار گيرد. حالا اگر مردم فيلم را پسنديدهاند و با لذت تا انتهاي آن را تماشا كردهاند و مثل برخي فيلمهاي سوگلي نيمهكاره سالن را ترك نكردهاند، از نفهمي و سينمانشناسي خودشان است. وقتي مشكل از آنهاست لزومي ندارد كه مديران فرهنگي به فكر بيفتند. مهم عكسهاي در اندازههاي مختلف است كه با لبخند خوشگل و شال خوشرنگ بنفش در روزنامهها منتشر ميشود. مهم همين برجام خدايي است كه ما را در همه زمينهها حتي سينما پيروز ميكند.حامد فربد |
|
↧
↧
February 12, 2016, 10:34 pm
نميدانم چرا اگر ما هزار بار ديگر هم«به دنیا آمدن» را تجربه كنيم «عادت نميكنيم» كه جشنواره يك جايي براي مديران سياسي است تا بيايند و سوار بر هنر شوند. و سهم ما هم جز يك «آبنبات چوبي» بيمزه چيز ديگري نخواهد بود. اين جشنواره جايي است براي «لانتوري»ها كه با «خشم و هياهو» بيايند و فرياد بكشند كه «كفشهايم كو» و به بهانه گم كردن كفشهايشان به هركسي «باركد» بزنند و از مردم ايران و نظام اسلامي يك تصوير در نهايت «وارونگي» به نمايش بگذارند. جشنواره مورد نظر آقايان جايي براي «نفس» كشيدن منتقداني مثل حيدر ذبيحيِ «باديگارد» نيست. اينجا توي دهان منتقدان «سيانور» ميريزند. آقاي مدير مثل «اژدها وارد میشود» اما نترسيد. نه آن اژدهاي ترسناكي كه فكرش را ميكني؛ نه. اينجا اتفاقا همه از دم بوي عطر و ادوكلن ميدهند و همه با آن لباسهاي آخرين مد غربستان! خوشتيپ هستند! اينجا جايي است كه «دختر» ديده ميشود، اما براي ديدن فيلمهاي ارزشي «نقطه كور» وجود دارد. اينجا آدمهاي انقلابي بايد نيش برخيها كه شبيه «مالاريا» هستند را تحمل كنند و صدايشان هم درنيايد. اينجا جاي آن نيست كه اجازه بدهند برخيها روي سن بروند و تشت «رسوايي» برخي مديران را بر زمين بكوبند. اينجا تا «ابد و يك روز» ديگر، جاي كساني است كه چندان به سينماي در تراز انقلاب اسلامي توجهي ندارند و براي فيلمهايي كه پيش از اين به سياهنمايي ايران پرداختهاند فيلمهاي «زاپاس» آماده ميكنند. توي اين جشنواره مهم نيست كه آخرينبار چه فيلم خوبي براي تقويت ايران ساخته شده است. فقط از تو ميپرسند «آخرین بار کی سحر رو دیدی؟» جشنواره سيوچهارم جايي براي «دلبري» فيلمهايي بود كه انگار در «هفتماهگي» به دنيا آمدهاند. فيلمهايي كه فحش دادن را خوب مشق كرده بودند. انگار هر آنچه ديديم در «نیمه شب اتفاق افتاد»ـه بود كه آقايان خواب بودند و نديدند كه چه كردهاند. اما مهم نيست. براي حفظ سينماي انقلاب بايد «ايستاده در غبار» بماني. بايد خودت را آماده كني كه در مقابل موج روشنفكراني كه بوي سيگار ميدهند سينه سپر كني و راهي را بروي كه آنها نميخواهند بروند. بايد تمرين كني شبيه ابراهيم حاتميكيا بشوي. همه سيمرغها را پَر بدهي تا بروند، اما تو بر آنچه عهد كردهاي استوار باشي. كار دشواري است كه همرنگ جماعت نشوي و به افتخار روزهاي پسابرجامي كف نزني. كار سختي است كه پايت را در كفش اعتقاداتت كني و كفِ كفشت هيچ روبوسي و همآغوشي با فرشِ قرمزهاي خارجي نداشته باشد. بايد مثل «حيدر» همه هوا و هوسهايت را «ذبح» كني تا آرمانهايت را زنده نگاه بداري. اصلا آنها كه جيبشان را از سيمرغها پر كردند را بيخيال. انگشتر خوشركاب حاج قاسم را بچسب كه از همه سيمرغها باارزشتر است. |
|
↧
February 12, 2016, 10:44 pm
پرونده سي و چهارمين دوره جشنواره فيلم فجر بسته شد، اما اين جشنواره آنقدر جا براي نوشتن و حرف زدن دارد كه شايد بتوان تا جشنواره سال آينده از آن نوشت و دربارهاش صحبت كرد. اما اينها خلاصهاي از بخشي از اتفاقاتي است كه در جشنواره امسال فيلم فجر رخ داد. جشنوارهاي كه به اين زوديها از خاطر اهالي سينما، رسانه و مردم پاك نخواهد شد. جشنواره امسال به معناي واقعي كلمه پسابرجامي بود. جشنوارهاي كه «اعتدال» از سر و رويش ميريخت و دوستان دور هم جمع شده بودند كه يك جشنواره دوستانه را برگزار كنند. درست شبيه يك «پيس» چندبار بازنويسي شده كه مو لاي درزش نميرفت. نمايشنامهاي كه قرار بود كاملا حسابشده روي صحنه ببرند. از نمايشنامه نوشتم و يادم افتاد كه اتفاقا برگزاركنندگان اين جشنواره از دبير و مديرش گرفته تا آدمهاي ريز و درشتش همگي از تئاتر آمده بودند تا افسار مركب سينما را به دست بگيرند! آقايان خسته نباشيد. به اين فكر ميكنم كه كاش آن روزي كه آقاي رئيس سازمان سينمايي تصميم گرفت نام «فجر» را از بخش بينالملل جشنواره حذف كند، كاش كسي در مقابلش نميايستاد. كاش رسانهها اعتراض نميكردند، كاش دوستان اصولگرا اجازه ميدادند، نه تنها اين نام از بخش بينالملل كنده شود، كه بخش ملي هم اسمي شبيه «مسابقه سينماي ايران» به خود بگيرد. حذف نام «فجر» بزرگترين خدمت ناخواسته و نادانسته آقاياني بود كه ميتوانستند اين نام مقدس را از ضربات مهلك برخي روشنفكر در امان نگه دارند. جشنوارهاي كه كوچكترين شباهتي به اين نام زيبا ندارد. جشنوارهاي كه بيشتر غروب را نشان ميدهد تا سپيده صبح را، لايق نامي بزرگ به اسم «فجر» نيست. جشنواره امسال را بايد يكي از بينظمترين جشنوارهها دانست. جشنوارهاي كه جدول زمانبندياش تغيير كرد، فيلمها به موقع اكران نشدند، نشستهاي خبري موضوع چندان جدي و مهمي نبود و ميشد برخيها را برگزار نكرد، آدمهاي غيرسينمايي و غيررسانهاي به وفور ديده ميشدند و اتفاقا بازار سلفي با بازيگران مورد علاقه از خود جشنواره داغتر بود. امسال حاشيههاي جشنواره از متن آن پررنگتر بود، آنقدر كه حتي بعضي وقتها موضوعات اصلي از چشم ميافتادند و مديران فراموش ميكردند كه اصلا فلسفه وجودي جشنواره چه بوده است. اما عجيب آنجاست كه سيدرضا ميركريمي كه هم در جشنواره حضور داشت، اما مديرعامل خانه سينماست، هم دبير بخش بينالملل جشنواره در بهار سال آينده خواهد بود، در مراسم اختتاميه جملاتي را بر زبان راند كه باعث خنده بسياري شد. جملاتي كه بعيد به نظر ميرسد خودش به آن باور داشته باشد و به نظر ميرسد از معايب پوشيدن كت و شلوار مديريتي است كه يك كارگردان صريحاللهجه را تبديل به يك انسان تعارفي كرده است. آقاي دبير بينالملل گفته بود: «به محمد حیدری برای برگزاری جشنوارهای منسجم، شکیل و منظم تبریک میگویم و خسته نباشید عرض میکنم. امیدوارم در برگزاری بخش بینالملل به ما کمک کند.» كاش ميركريمي در ادامه اين جملات از تعاريف جديد واژههايي نظير منسجم، شکیل و منظم هم رونمايي ميكرد! محمد حيدري كه امسال به عنوان دبير جشنواره بر مهمترين اتفاق سينمايي ايران مديريت كرد، در مراسم اختتاميه براي خودش نامه نوشت، اما در حضور جمع آن را خواند. شايد لازم باشد ما هم براي وي نامهاي بنويسيم و به ايشان برخي نكات را يادآوري كنيم: آقاي حيدري سلام. شرمنده كه ما اهل تعارفات نيستيم و ياد نگرفتهايم كه مثل برخي دوستان رسانهايمان مجيزگويي كنيم. شرمنده، اما از همان نشست رسانهاي اول جشنواره مشخص بود كه قرار است چه اتفاقي بيفتد. از همان شال بنفشي كه شما و ساير دوستان و برگزاركنندگان مراسم روي سر و دوششان انداخته بودند. از همان گلهاي مصنوعي بنفشي كه روي سن جانمايي شده بود. از همان پرچم و بنرهاي پشت سر شما كه انگار همگي به طور كاملا اتفاقي رنگ بنفش به خود گرفته بودند. وقتي اين روزها هركسي از اصول انقلاب حرف بزند، متهم به تندروي و برخي سخنان خلاف ادبِ اساتيد ادبيات ميشود، ديگر مشخص است كه توي جشنواره هم نبايد كسي حرفهاي خارج از اعتدال بزند. مشخص است كه بايد همه جوري رفتار كنند و حرف بزنند كه «گربه شاخشان نزند» شرمنده اما از همان نشستهاي خبري مشخص بود كه شما عليرغم يك انسان محترم و مودب بودن، مديريت را خوب ياد نگرفتهايد. يا بهتر بگويم مديريت سياسي را خوب مشق نكردهايد. شايد اشاره به مصداقهايش بر خلاف اخلاق قلمداد شود. آقاي دبير، شما امسال يكي از پراشكالترين جشنوارهها را برگزار كرديد، اما مديران بالادستيتان مشخص نشد به چه دليل به شما دستخوش دادند و سند جشنواره بعدي را هم به نام شما زدند. نوش جانتان، اما ما يادمان نميرود كه شما گفته بوديد، امسال شأن اهالي رسانه و هنرمندان حفظ خواهد شد. كلاه خودتان را به عنوان قاضي قبول داريد؟ تعداد خبرنگاران غير خودي كم شد تا هيچكس در سالن سينما بدون صندلي نماند، اما آيا چنين شد؟ آيا برخي از ما بهتران از تونل قرمز كاخ! عبور نكردند و جاي ما را نگرفتند؟ آيا براي برخي فيلمهاي خاص اتفاقاتي خاص رخ نداد؟ آيا سياهنمايي نداشتيم؟ راستي به نظر شما سياه چه رنگي است؟ بگذريم. به نظر ميرسد آنچه مديران بالادستيتان خواسته بودند، انجام شده است. توقع سينماگران، اهالي رسانه و مردم برآورده نشد، اما ظاهرا برخيها ماهي خود را گرفتند و آنچه بايد ميشد، شد. اصلا به حرفها و انتقادات كاري نداشته باشيد. سعي كنيد براي سال بعد نقاط ضعف اجرايتان را بيشتر و نقاط قوت را كمرنگتر كنيد. سعي كنيد فيلمهاي ارزشي و انقلابي را حتي براي خالي نبودن عريضه هم به جشنواره راه ندهيد، اينطوري ممكن است سال بعدتر هم شما دبير بمانيد. |
|
↧
February 15, 2016, 9:43 pm
جنگ فرهنگی، امری غیرقابل انکار است و روشنتر از هدف قرار گرفتن سبک زندگی اسلامی و ایرانی، که مدتهاست با آن روبهرو بودهایم. جنگی که ماهواره و شبکههای مختلف آن و نیز اینترنت با سایتها واپلیکیشنهای گوناگونش در آن حرف اول را میزند در این جنگ نرم اصول جذابیت و خلاقیت اولین و مهمترین رکن هستند تا مخاطبان بیشتری را جذب کنند در همین راستا جبهه داخل هم کار دفاع و هم حمله را برعهده دارد. لذا به نظر میرسد بیشتر از همه سازمانها، برنامههای تلویزیونی و گاه سایتهای اینترنتی و... بیشتر از خلاقیت بر اصل جذابیت تأکید دارند تأکیدی که گاه انقدر به آن پرداخته شده که آثار را به سمت کپیکاری صرف، از شبکههای و تولیدات دشمن و حتی مبتذل سوق میدهد. این در حالی است که جذابیت بدون خلاقیت برد چندانی ندارد، آن هم در یک نبرد سخت فرهنگی. بهطورقطع یکی از این دستگاههای تأثیرگذار در نهادینه کردن سبک زندگی اسلامی ایرانی صداوسیماست که به دلیل فراگیری آن و بهره بردنش از تصویر میتواند بسیار مؤثر باشد، بااینوجود برخی برنامهسازان و تهیهکنندگان تلویزیونی هرچند هدف خوبی در سردارند ولی از شیوههای درستی بهره نمیبرد. آنها برای کنار زدن شبکههای مبتذل ماهوارهای به تقلید از این شبکهها میپردازند و در تولیداتشان آنچنان از شبکههای مبتذل ماهواره الگو گیری میکنند که هدف در شکل و ظاهر برنامه گاه گم میشود و گاه حتی این کپیهای عین بهعین، به کاریکاتوری برای مخاطبانی که اصلش را دیدهاند تبدیل میشود. جای تأمل است که باوجود داشتن نیروهای فعال و خلاق و جوان در عرصه رسانه و ساخت برنامه، کمتر شاهد خلاقیت در تولید برنامهسازی هستیم و این خلائی است که در اغلب برنامههای تلویزیونی شاهدآن هستیم، کپی کاریهایی که واو به واو شبکههای ماهواره را در خود گنجانده است یا شبکه «نسیم» هم شبکهای نوپا و جوان که با شعار سرگرمی، تفریح و شادی روی کارآمد تا ساعاتی مفرح و متفاوت را برای مخاطبان خود رقم بزند ولی در این شبکه هم با وجود ظرفیتهای بالای بومی و ملی که میتواند به بهترین شکل ارائه شود تور تقلید و کپیکاری بدجور خود را بازکرده است. برنامههایی همچون «شب کوک»، «هاونگ»، «چند درجه»، «ده شب » و... به نظر میرسد برنامهسازان ما نیاز به خلاقیت و اتاق فکر دارند؛ نه مقلدهای زبردست. مثلاً «برنامه ده شب» یکی از این مرغهای مقلد به شیوه ماهوارهای است؛ برنامهای که هرچند محتوای جالب و آموزنده دارد اما رفتار و گفتار مجریان در فضای کپیبرداری شده از ماهواره است. اصلاً انگار قرار بوده شوهای ماهوارهای در تلویزیون جمهوری اسلامی تکرار شود که کمترین وجه اشتراکی با سبک زندگی اسلامی ایرانی دارد. دو مجری جوان زن و مرد در این برنامه اجرا میکنند (اخیراً مد شده است که بازیگران اجرا میکنند درحالیکه فن اجرا آموزههای خود را دارد و تنها تسلط جلوی دوربین و شهرت افراد کافی نیست) که حاشیهای نداشتهاند و بازیگران موفقی در سینما و تلویزیون هستند ولی گویی تنها راه سرگرمی و تنوع برای مخاطب داشتن دو مجری زن و مرد در کنار هم است زیرا در فضای برنامه به خاطر محتوایی که دارد مجبور هستند شاد و صمیمی باشند برای همین هم یوسف صیادی و روشنک عجمیان خیلی راحت و دوستانه روی مبلی لم میدهند و با هم گپ و گفت دارند مجری زن با پوشش دامن اجرا میکند که مسلماً برای یک مجری تلویزیونی زیبنده نیست چراکه اگر در بازی و یا موارد دیگر این نوع پوشش وجود دارد قرار نیست بازیگر مجری با همان سبک لباس بهعنوان یک مجری ظاهر شود که البته این خانم هر شب یک نوع لباس میپوشد و گویا میخواهد تنوع جذب مخاطب با تنوع لباس ایشان همراه باشد. انتقاد دیگری که به اصل این مسابقه میشود؛ مسئله آب است که لیوانهای بزرگی از آب روی میز میچینند و بازیگر شرکتکننده در مسابقه باید یا بهاجبار آب بخورد مانند زمانی که خود خانم مجری با ناز و کرشمه بهاجبار آب میخورد و یا لیوان آب را بر سر بازیگر مهمان میریزند و با سروصدا و خندههای بیمورد به برنامه هیجان کاذب میدهند؛ چیزی که شاید برای خود آنها جالب باشد ولی نهتنها جذابیت ندارد بلکه با توجه به وضعیت بحران آب که مدام از آن دم زده میشود؛ چنانچه در برنامه «خندوانه» رامبد جوان کمپینی جهت صرفهجویی آب حتی با یک لیوان راه میاندازد و بعد میبینیم که درهمان شبکه برنامه دیگری در نقطه مقابل قرار دارد که بهطورقطع این دوگانگی و تناقض در گفتار و کردار از سوی تلویزیون، آموزش را کمرنگ میکند. یا برنامه«شب بهیادماندنی» به تقلید از «شما هم دعوتید» که زمستان سال ۹۰ روی آنتن یکی از شبکههای ماهوارهای رفت. این شبکه از عروس و دامادهای ایرانی میخواست فیلمهای عروسیشان را بفرستند تا بعد از پخش ۱۰۰۰ یورو بهعنوان کادو دریافت کنند. دو سال بعد شبکه تهران سراغ ساخت برنامهای مشابه با عنوان «شب بهیادماندنی» با اجرای بهمن هاشمی رفت و... . درست است به تفریح و سرگرمی و تنوع کار در رسانه نیاز داریم تا در فضای رقابت سنگین رسانهها، مخاطبان بیشتری را بهسوی رسانه ملی جذب کنیم؛ رسانهای که سالم و پاک و بهدوراز ابتذال شبکههای ماهوارهای است، ولی قرار نیست تولیدات و برنامههایی به هر قیمت آنتن پخش بگیرند و سازندگان برنامهها از ماهواره کپی کنند؛ برنامههایی که سبکی مغایر با سبک زندگی اسلامی و ایرانی ما دارند گاهی خود ما باید پیشرو و جلودار تولید برنامه باشیم. چه کسی گفته است حتماً دو جنس مخالف در اجرا برنامه را مفرح و جالب میکنند! آنهم در برنامهای که رویکرد طنز دارد و مجریان برای اجرا باید راحتتر باشند! متأسفانه این شیوه اجرا در اغلب برنامههای ما اعم از طنز یا جدی جاافتاده است. بنابراین اگر قرار است به سبک زندگی اسلامی برسیم و شاخصههای آن را در جامعه نهادینهسازی کنیم، باید به همان اندازه در تولیدات نگاهی اسلامی داشته باشیم البته مقصود این نیست که کارهای تکراری را بومیسازی کنیم و خلاقیت حلقه گمشده پازل ما باشد. تهیهکنندگان و برنامهسازان هستند که با تولیدات خوب میتوانند ضمن ذائقهسازی مخاطبان، رفتارها و گفتارها و پوششهای مطلوب را در جامعه نهادینه سازند باید از افراد خلاق و مبدع و متعهد استفاده کرد تا در خلق برنامههای خوب متناسب با سبک زندگی اسلامی تأثیرگذار باشند؛ البته الحق و الانصاف باید گفت رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران را نه در بعد ساختاری و نه در بعد محتوایی نباید با هیچیک از شبکههای تلویزیونی مقایسه کرد، زیرا رسانهای با نگاهی انقلابی و محتوای سالم دارد برای همین است که زیبنده نیست برنامههای شبکههای مبتذل ماهوارهای را عیناً کپی کنیم البته گاه الگو گرفتن خوب است وایده میدهد اما نه اینکه همه ساختار برنامه در تلویزیون کپیکاری شود. (فرهنگ نيوز) |
|
↧